" سال بدى بود براى اینکه مفتضح شد هیئت حاکمه؛ مفتضح شد دستگاه جبار؛ و ما نمىخواستیم. ما نمىخواهیم که مملکت ما در خارج معرفى بشود که همچو عناصر خبیثى سرِکارند؛ ما نمىخواستیم این را. ما مىخواهیم که مملکت ما از آن نقطه اولىاش تا آن آخرش، جورى باشند، طورى سلوک بکنند که مایه افتخار یک مملکتى باشد. بگویند آقا، ما امیرکبیر داریم ."(بخشی از بیانات حضرت امام(ره) علیه رژیم ستمشاهی در مسجد اعظم قم، در تاریخ 12 اردیبهشت سال 1342 )
"یکى از نام هاى داراى افتخار در تاریخ ما ، به همان اندازه اى که واقعیت دارد ،امیرکبیر است. امیرکبیر در کشور ما سه سال در رأس دولت بوده است. معلوم مى شود سه سال وقت خیلى زیادى است. همه کارهایى که امیرکبیر انجام داده و همه خاطرات خوبى که تاریخ و ملت ما از این شخصیت دارد، محصول سه سال است. بنابراین چهار سال، وقت کمى نیست - وقت خیلى زیادى است به شرط این که از همه این وقت به نحو درست استفاده شود."(بخشی از بیانات مقام معظم رهبری در دیدار نمایندگان مجلس شورای اسلامی در تاریخ 1383.3.27)
"امیرکبیر که یک چهره ماندگار در تاریخ ماست و واقعاً کارهاى بزرگى هم کرده، همه حکومت او سه سال بود؛ یعنى یک سال از مدتى که بناست على العجاله شما در این مسئولیت مشغول باشید، کمتر است؛ اما آن قدر این کار، مهم و بزرگ و جدى بود که تاریخ امیرکبیر را فراموش نمى کند؛ والّا قبل از این که بیاید در رأس صدارت قرار بگیرد و بعد که به کاشان تبعید شد، دیگر چیزى در پرونده او وجود ندارد."( بخشی از بیانات مقام معظم رهبری در دیدار اعضای هیئت دولت در تاریخ 1384.6.8)
مقام معظم رهبری نیز در شهریورماه 96 درجمع دولتمردان نیز با تأکید بر گذشت سریع زمان و وم بهره گیری هرچه بیشتر و صحیح از لحاظ دوران چهارساله مسئولیت، خاطرنشان کردند:"این مدت برای انجام کارهای اساسی، زمان کمی نیست همچنانکه امیرکبیر در دوران سهساله صدارت خود، کارهای مهمی کرد که اکنون کشور به فعالیت هایی از آن جنس نیاز دارد".رهبر انقلاب اسلامی در ادامه، توصیه هایی خطاب به رئیس جمهور و اعضای دولت دوازدهم بیان کردند که داشتن نیت الهی برای خدمت به مردم به عنوان بندگان خدا و حل مشکلات آنها، و انس با قرآن و دعا اولین توصیه ایشان بود.
سناریوی یک توطئه
امیرکبیر که استقلال ایران را جان تازهای بخشیده بود و اقتدار دولت مرکزی را به رخ جهانیان کشیده بود، مورد حسد و دشمنی بسیاری قرار گرفت. دولتهای خارجی استعمارگر بهویژه روس و انگلیس از دشمنان اصلی او بودند. همچنین دشمنان و عوامل داخلی براندازی او یعنی درباریان ناراضی، شاهزادگانی که از تعدیل مواجب ضرر کرده بودند، یونی که در دولتهای پیشین تهای حکومتیشان با شکست روبرو شده بود و نسبت به موفقیتها واصلاحات امیرکبیر حسادت داشتند همگی زیر لوای مهدعلیا مادر شاه جمع شدند و به تحریک شاه و دسیسه علیه او مشغول شدند.
سرانجام استبداد ذاتی حکومت قاجار که اقتدار و ارزش اجتماعی فرد دیگری غیر از مستبد حاکم را تاب نمیآورد سبب شد تا این توطئهها موثر واقع شود و شاه نتواند اقتدار و شکوه امیر را تحمل کند. ناصرالدین شاه به تحریک اطرافیانش ابتدا تلاش کرد از اختیارات امیر بکاهد بنابراین او را کمتر به دربار احضار میکرد و دستخطهای خود را مستقیما خطاب به دیگران مینوشت. کم کم عرصه چنان بر امیر تنگ شد که طی نامهای از شاه خواست که نیت اصلی خود را آشکار کند تا امیر هم بدانها گردن نهد! پس از کشمکشهای ی بین شاه و امیر سرانجام شاه در ۲۲ آبان سال ۱۲۳۰ حکم عزل امیر از صدارت صادر شد.
امیر در ۲۹ بهمن ۱۲۳۰ از تمام خدمات دولتیاش محروم و تبعید شد و سپس شاه فرمان قتل امیرکبیر را که خطاب به حاج علی خان مراغهای حاجب الدوله معروف به "آقا علی"بود ،صادر کرد.وقتی حاج علی خان با همراهانش به باغ فین رسیدند علی اکبر بیک چاپار دولتی، منتظر بیرون آمدن امیر از حمام بود تا جواب نامه مهدعلیا به عزت الدوله را بگیرد. فراشباشی با ماموران خود وارد حمام شدند و راه ورود و خروج حمام را بستند. سپس فراشباشی فرمان شاه را به او اعلام کرد. امیر خواست همسرش عزت الدوله را ببیند و یا وصیت کند اما اعتماد السلطنه به او این اجازه را نداد. پس امیر به دلاکش دستور داد تا رگهای هر دو بازویش را بزند.
خاکسپاری امیر در کربلا
امیر را ابتدا در کاشان دفن کردند. چند ماه بعد، به اصرار همسرش عزتالدوله او را به کربلا منتقل کردند و در اتاقی که درب آن به سوی صحن امام حسین باز میشد به خاک سپردند.به این ترتیب ایران یکی از لایقترین و مصلحترین افرادش را که بسیار در پیشرفت و نظم و سامان دادن به مملکت تاثیرگذار بود را از دست داد تا بار دیگر دیکتاتوری پادشاهی به راه تاریک خود ادامه دهد.
نقشی بر دیوار
لحظه ای که امیر روی صحن حمام فین نشسته بود و فوران خون خویش را تماشا می کرد، مانند همیشه آرام، متین و در تفکری عمیق بود. ناگهان همچون فردی که چیزی به یاد آورده، از جا برخاست و دست خون آلود خود را بر دیوار گذاشت؛ گویا می خواست چیزی بنویسد. شاید امیر به یاد مرگ مربی خود " یعنی قائم مقام" افتاده بود که او نیز به دست محمدشاه ترور شده بود و در لحظه جان دادن بر دیوار نگارستان نوشت:روزگار است این که گه عزت دهد، گه خوار دارد.
عده ای گفته اند که امیر نیز بر دیوار، متنی نوشت، ولی خوانده نشد و برخی گفته اند که خوانا هم بوده، ولی به نفع خاندان قاجار نبوده و آن را محو کرده اند. یک اروپایی که به ایران سفر کرده بود، گفته است که جمله لا اله الا الله بر دیوار نوشته شده بود.از تمام شایدها که بگذریم، آنچه می توان به یقین گفت، سخن کُنت دوگوبینوی فرانسوی است. او می نویسد:"به هر حال، اگر بخواهیم پی ببریم که آن نقوش چه بوده یا در مضمون آن خط چه نوشته، می توانیم بگوییم که مُهر بدبختی دولت و ملت ایران بوده که بر پیشانی کشور نقش می بست و سند ننگ تاریخی و ابدی دوران سلطنت ناصرالدین شاه بود که برای همیشه در صفحات تاریخ به یادگار می گذاشت".
امیر کبیر،کبیرترین امیر ایران
این درحالی است که سالهاست که نامش بر تارک اصلاحات ایران میدرخشد؛ امیر کبیر، میرزا محمدتقی خان فراهانی که در مدت کوتاه صدارت 39 ماهه خود، چنان تحولات شگرفی را در نظام فرهنگی و ی ایران ایجاد کرد که به جرات میتوان گفت نظیر آن در تمام ادوار تاریخ ایران به چشم نمیخورد.اعتلای فرهنگ، بهبود اقتصاد و تطهیر عرصه ت کشور، اقدام در جهت احیای دین و بسط عدالت در سطح جامعه، مبارزاتش در جهت قطع نفوذ اجانب و استعمارگران، حفظ استقلال و تمامیت ارضی کشور، ریشه کن نمودن فقر و بسیاری دیگر از اقداماتی که نتیجه آن تا امروز روز زندگی ایرانیان پابرجاست، نام او را نه تنها در ایران، که در تمام جهان پر آوازه و کم نظیر نموده است.
نتایجی که می توان از فعالیت های امیر کبیر گرفت
1ـ ترویج فرهنگ علم آموزی و لو شده از غربی ها که این هم سفارش دینی ماست (انظر الی ما قال و لا تنظر الی من قال) و استفادهی بهینه از همان علم در کشور و روی پای خود ایستادن و همان چیزی که امروز مقام معظم رهبری در مورد آن فرمودند، اقتصاد مقاومتی و متکی نبودن به غرب.
2ـ استفاده بهینه از موقعیت هایی که توسط مسئولیتی که نصیب ما می گردد، همانطوری که میبینیم امیرکبیر از این موقعیت سه ساله خود کلی اثر ها و کارهایی انجام داده که به یادگار مانده است. همانطوری که مقام معظم رهبری در اشاره به کارهای امیر کبیر او را الگویی برای مسئولین اشاره میکنند که 4 سال در مقابل 3 سال امیرکبیر با آن همه خدمت مدت کمی نمی باشد.
از جمله دغدغه های هر فرد در طول زندگی نامی ماندار برای خود بجا گذاشتن است که می توان از این جمله افراد به امیر کبیر نام برد که در مدت سه سال، خدمات بسیاری به جامعه عقب افتاده زمان ناصرالدین شاه انجام داده و میشود او را الگویی برای مسئولی که قصدش استفاده از ظرفیت های داخل بوده و همچنین استفاده بهینه از مدت مسئولیتش برای خدمت نام برد، که در پایان نیز مزد زحماتش را با نوشیدن شربت شیرین شهادت دریافت و تکمیل نمود.
چهره امیرکبیر در سینما و تلویزیون
نقش شخصیت امیرکبیر در تلویزیون و سینمای ایران توسط بازیگران مختلفی ایفا شده است.در فیلم "ناصرالدین شاه آکتور سینما"، داریوش ارجمند بازیگر نقش امیرکبیر بود.در مجموعه تلویزیونی "امیرکبیر"، سعید نیکپور در نقش امیرکبیر بازی کرد.در مجموعهٔ تلویزیونی "سلطان صاحبقران" ساخته علی حاتمی، نقش امیرکبیر را ناصر ملک مطیعی بازی کرده است.در مجموعه تلویزیونی "سالهای مشروطه" در سال ۱۳۸۸ ساخته محمدرضا ورزی، محمد صادقی نقش امیرکبیر را بازی کرد.
انتهای پیام
عکس نوشته؛
به مناسبت ۲۰ دی سالروز شهادت میرزا تقی خان امیرکبیر دیارآفتاب عکس نوشته ای با عنوان امیرکبیر الگویی برای دولتمردان تقدیم می کند.
به گزارش شبکه اطلاع رسانی راه دانا؛به نقل از دیار آفتاب؛ به مناسبت ۲۰ دی سالروز شهادت میرزا تقی خان امیرکبیر دیارآفتاب عکس نوشته ای با عنوان امیرکبیر الگویی برای دولتمردان تقدیم می کند.
در این عکس نوشته (بخشی از بیانات مقام معظم رهبری در دیدار نمایندگان مجلس شورای اسلامی در تاریخ ۱۳۸۳.۳.۲۷)
یکى از نام هاى داراى افتخار در تاریخ ما - به همان اندازه اى که واقعیت دارد - امیرکبیر است. امیرکبیر در کشور ما سه سال در رأس دولت بوده است. معلوم مى شود سه سال وقت خیلى زیادى است. همه کارهایى که امیرکبیر انجام داده و همه خاطرات خوبى که تاریخ و ملت ما از این شخصیت دارد، محصول سه سال است. بنابراین چهار سال، وقت کمى نیست - وقت خیلى زیادى است - به شرط این که از همه این وقت به نحو درست استفاده شود.»
انتهای پیام/
همشهری آنلاین: بیست دیماه سال ۱۲۳۰ هجری شمسی لایقترین صدراعظم ایران به شهادت رسید.
میرزا محمدتقی خان فراهانی ستاره بینظیری در تاریخ ایرانزمین بود که صدارت باکفایتش تحمل خیلیها را طاق کرد و سرانجام حکم قتل او را از ناصرالدین شاه گرفتند.
درباره محل خاکسپاری امیرکبیر همه منابع تاریخی اجماع دارند که پیکر میرزا تقی خان امیرکبیر ابتدا در همان کاشان دفن شد. به گفته میرزا جعفر حقایقنگار خورموجى، پیکر امیر را روز بعد از شهادت به قبرستان پشت مشهد کاشان بردند و به رسم امانت کنار قبر سید محمد تقی پشت مشهدی از علمای مشهور کاشان به خاک سپردند.
چند ماه بعد، با پیگیریهای عزتالدوله همسر امیرکبیر، جسدش را به کربلای معلی منتقل و در حرم مطهر امام حسین(ع) تدفین شد.
مرقد امیر کبیر درست در حجره جنوب شرقی صحن، یا حیاط مسقف شده فعلی حرم سید الشهدا، قرار دارد. به عبارت دیگر کسانی که در صف نخست نماز جماعت، در مکان مسقف شده کنونی بایستند، مرقد امیر در موازات شانه چپ آنها جای میگیرد. در حال حاضر پس از مرمتهای جدید، سنگ مزاری برای ایشان، روی دیوار حجره نصب شده، تا نشانی از آن بزرگ مرد باشد.
امید است عموم ایرانیان آرامگاه او را نیز زیارات کنند تا همگان بدانند که کنار سید شهیدان، آزادگانی بزرگ نیز عاشقانه آرمیدهاند!
کد خبر
بيستم دي ماه مصادف است با شهادت ميرزا تقي خان اميركبير، ستاره بي نظير تاريخ ايران زمين كه صد و پنجاه و اندي سال پيش به عنوان صدراعظم ايران درخشيد و در كمتر از سه سال و دو ماه بعد از شروع صدارتش خاموش شد. آشپززاده اي كه به دليل استعدادش مورد توجه قرار گرفت و توسط قائم مقام، والامقامي آگاه و وطن پرست شد.
ميرزا تقي خان فراهاني از نوادر تاريخ كشور ماست. روحيه اصلاح طلب و عشق عميق وي به استقلال و آزادي و اقتدار ملت مسلمان ايران، زماني به فرياد دادخواهي ملت مظلوم لبيك گفت، كه ميرفت تمامي ثروت و عزت كشور براي هميشه در كام جهنمي استعمار و استكبار جهاني بلعيده شود. زمانيكه دربار فاسد پادشاهي و رجال سياسي سر سپرده، مزدورانه و مزورانه علناً سنگ بندگي طاغوتهاي شرق و غرب را به سينه ميزدند و بيشرمي و گستاخيشان به حدي رسيده بود كه حتي كوششي در اختفاي بندهاي اسارت و يوغ بندگي و بردگي خويش نمي نمودند. اميركبير در برابر دشمنان دين و مجريان سياست استعماري، يك تنه قيام كرد و پوزه استكبار و عمّال داخليش را به خاك ماليد.
طي حدود يك قرن و نيم كه از شهادت امير به دست جيرهخواران و سر سپردگان طاغوت ميگذرد، دوست و دشمن در ستايش از اين روح آزاده و شخصيت مقتدر سخن گفتهاند. همه متفق القول اعتراف كردهاند كه ”مصلحي چنين تشنه اصلاح، ”سياستمداري چنان شيفته استقلال و ”زمامداري چنين خيرخواه ملت، نه تنها در تاريخ دو هزار و چند ساله ايران بلكه در تاريخ جهان، كم نظير و كمياب ميباشد. اصلاحات داخلي در زمينه اعتلاي فرهنگ، تنظيم اقتصاد و تطهير عرصه سياست كشور، اقدامات در جهت احياي دين و بسط عدالت در سطح جامعه، مبارزاتش در جهت قطع نفوذ اجانب و استعمارگران، و حفظ استقلال و تماميت ارضي كشور كه طي سه سال و اندي صدارت ميرزا تقيخان امير كبير انجام گرفت، تماماً شايسته تحسين است.
سرگذشت اميركبير و اهداف اصلاحي و ضد استكباري اين مرد سياسي لايق، اين مسلمان متديّن و وظيفه شناس و . و مصلح بزرگ ديني و اجتماعي و نقش استكبار جهاني در سركوبي، عزل، تبعيد و سرانجام شهادت وي از آن رو شايسته مطالعه و بررسي است كه پرده از خيانتها و جنايتهاي استعمارگران شرق و غرب در كشورهاي عقب نگاه داشته شده برداشته و ما را واميدارد كه هر چه مصممتر و با آگاهي هرچه بيشتر به دسيسههاي استكبار جهاني پي ببريم.
ميرزا تقي خان اميركبير يا ميرزا محمدتقي خان اميركبير، پسر مشهدي قربان هزاوهيي فراهاني نوه تهماسب بيك است. (مشهدي قربان طباخ اشراف آن زمان كه بعدها به طور اختصاصي طباخ آشپزخانه ميرزا عيسي معروف به ميرزا بزرگ قائم مقام فراهاني شد).
ميرزا تقي خان اميركبير در خانوادهاي از طبقات پاييني ملت ايران در روستاي هزاوه به دنيا آمد و با حفظ اين امتياز در دامان يكي از بهترين و اصيلترين خاندانهاي آن روز ايران تربيت يافت و رشد نمود.
هزاوه در دو فرسخي شمال غربي شهرستان اراك و در مجاورت فراهان زادگاه خانواده بزرگ قائم مقام قرار داشت. كربلايي محمد قربان در سلك نوكران ميرزا عيسي قائم مقام بزرگ درآمد و به مقام آشپزي رسيد و در زمان ميرزا ابوالقاسم قائم مقام دوم و صدر اعظم محمدشاه مقام نظارت در آشپزخانه را احراز كرد و در اواخر عمر ”قاپوچي قائم مقام شد.
و نشر ميرزا تقي خان با فرزندان خانواده قائم مقام از سويي و استعداد و دقت نظر اميركبير از سوي ديگر از او شخصيتي ميسازد كه نظير آن در عصر قاجار كمتر ديده ميشود. راه يافتن امير كبير به كلاس درس فرزندان قائم مقام در حالي كه امثال او حق تعليم و تعلم نداشتهاند و تعبيراتي كه قائم مقام در خصوص او به كار ميبرد، عظمت شخصيت اميركبير را در همان دوران طفوليت نشان ميدهد. او از هوش سرشاري برخوردار بود.
گويند: امير در کودکي هنگامي که ناهار فرزندان قائم مقام را مي آورد، براي باز پس بردن ظروف در حجره مي ايستاد و آنچه معلم به ايشان مي آموخت، فرا مي گرفت.
روزي قائم مقام به آزمايش پسرانش آمد و هر چه از آنان پرسيد، ندانستند. اما امير جواب داد. قائم مقام پرسيد: تقي تو کجا درس خوانده اي؟ عرض کرد: روزها که غذاي آقازاده ها را مي آوردم ، ايستاده مي شنودم ، قائم مقام انعامي به او داد، نگرفت و گريه کرد . به او گفت چه مي خواهي؟ امير عرض کرد: به معلم امر فرماييد درسي را که به آقازاده ها مي دهد به من هم بياموزد . قائم مقام پذيرفت و معلم را فرمود تا به او نيز بياموزد.
ويژگيهاي شخصيت اميرکبيرامير، درشت و تنومند، خوش قيافه و با سيماي گشاده و هوشمند بود. گويند در جواني به کشتي علاقه داشت ، به زورخانه مي رفت و منش پهلوانان را دارا بود. راست گفتار و درست کردار بود. پيگيري امور کشور برايش از هر کارديگري ، حتي سلامتي خود ، مهم تر مي نمود. چشمان نافذي داشت.
اعصابي قوي داشت و به گاه بروز سختي ها بسيار خونسرد بود. حق شناس بود و هرگز بر مقامي که دست يافته بود، غره نشد. بي جهت کسي را عزيز نمي داشت و کوچکترين خدمتي درنظر او جلوه مي کرد. چون از سلامت نفس برخورداربود، در برابر سفراي خارجي بسيار با غرور برخورد مي کرد و تلاش سفراي روس و انگليس در از بين بردن او، از همين برخوردها منشأ مي گرفت . لباس او ساده بود ، جبه بر تن مي کرد و کلاه مستوفي گري را قدري بلند تر نموده ، بر سرمي نهاد . او پابند مسائل شرعي بود و نماز وروزه را به جا مي آورد ، دعا و زيارت عاشورا مي خواند . عادت به قليان کشيدن داشت، اما تا آخرعمر از سلامت کامل بدني برخوردار بود. امير به خانواده خود علاقمند بود و نسبت به مادرش همواره مهري سرشار داشت.
امير چون به سن رشد رسيد در دستگاه قائم مقام و دستگاه محمدخان زنگنه امير نظام، وارد خدمات دولتي گرديد. تحرير و نويسندگي در محضر اين دو شخصيت، آغاز كار اميركبير است. بعد از مدتي لشكر نويسي در سال 1251 هجري قمري به شغل و لقب مستوفي نظام در لشكر آذربايجان منسوب و ملقب گرديد. بعد از سمت استيفا به وزير نظامي فرمانده كل قوا ميرسد و بعد از مدتي با جلوس ناصرالدين شاه بر تخت، محمدتقي خان، به لقب اميركبيري، اتابكي و نائبي درآمد.
در حالي كه منصب صدارت و امير نظامي را داشت. حسادت امثال ميرزا آقاخان نوري و دسايس او همراه با مهدعليا در اين هنگام عليه اميركبير در شاه اثري نكرد و ازدواج امير كبير تني ناصرالدين شاه يعني عزت الدوله اوضاع را كمي به نفع اميركبير آرام كرد. اميركبير سرگرم اصلاحات كلي شد در حالي كه مملكت سخت گرفتار طغيان ناشي از هرج و مرج اواخر دوران محمدشاه بود.
اقدامات امير کبير در زمان صدارت يکي از اقدامات وي ايجاد نظم در جامعه بود ؛ در پي نظمي که او در جامعه برقرار کرد کمتر ظالمي قادر بود بر بيچارگان فقير تعدي کند، ي و هرزگي و شرارت را درجامعه به حداقل رسانيد .
امير رسم رشوه و بست را برانداخت و کمتر کسی جرأت داشت رشوه دريافت کند، يا آن که گناهکاري به بست برود.
رسم قمه کشي را برانداخت. در تهران رسم بود که جوانان قمه مي بستند. وي گفت: هر که مي خواهد قمه ببندد، اما آن کس که تيغ ازغلاف بيرون آورد، چه کسي خواهدبود؟به دنبال اين سخن هر چه در شهر نزاع مي شد کسي جرات تيغ کشيدن از نيام را نداشت و چون مردم پس از يک ماه چنين ديدند، قمه بستن را ترک کردند.
امير براي تميشت امور به خزانه خالي مملکت، سروسامان داد و حقوق بسياري از درباريان و وابستگان آنها راقطع کرد و همچون قائم مقام، براي شاه نيز" پول توجيبي" مقرر نمود.
از ديگر اقدامات مهم اميرکبير، تأسيس اداره آگاهي بود . او براي آن که از روابط کارگزاران و مأموران دولت با مردم مطلع باشد اداره اي مخصوص و سرّي تشکيل داد که مشخصات کارکنان آن کاملاً مخفي بود . مأموران اين اداره در لباس چوپان، گدا، فروشنده دوره گرد، راهزن و . همه جا نفوذ داشتند و هر جا کار خلافي از کسي سر مي زد، بي درنگ امير را با خبر مي کردند. در واقع امير به جاي دو چشم و دو گوش ، هزاران چشم و گوش داشت.وي جهت بسط عدالت، محاکم شرع را به علماي صالح سپرد ، رسم شکنجه را برانداخت و با نوآوري در عرصه سياست ، سعي کرد مردم را با علوم جديد آشنا سازد.
او مايه کوبي آبله را اجباري ساخت و هر کس از بيماري آبله مي مرد، بستگان او را پنج تومان جريمه مي کرد.ايجاد چاپارخانه براي مرسولات پستي از ديگر اقدامات امير بود. ايجاد ميدان توپخانه و عمارت آن و همچنين سبزه ميدان تهران، که قبلاً محل اعدام افراد خاص بود نيز، از ديگر کارهاي عمراني وي به شمار مي آيد.
نکته جالب توجه در تيزبيني امير، ساختن خانه براي مردم بود ، او دويست خانه در بيرون شهر بنا کرد.تاسيس مدرسه دارالفنون و راه اندازي نخستين رومه در ايران به نام وقايع اتفاقيه ، دو گام بزرگ ديگر امير بود ، ايجاد کارخانه هاي پارچه بافي ، شکر ريزي ، چيني و بلورسازي، کاغذ سازي ، چدن ريزي و في از ديگر کارهاي مثبت امير بود.
امير کبير اين مرد نامدار در دوران صدارت خويش اقدامات بسياري را براي ملت و کشور خويش انجام داد.آنچه همواره نام امير كبير را در نهضت علم و دانش ماندگار خواهد كرد، همانا تأسيس مدرسه دارالفنون به سبك جديد و استخدام معلمين و استادان خارجي است كه در كنار آنها اساتيد برجسته ايران هم بودند و تدريس ميكردند.
گرچه بعد از تأسيس اين مدرسه آنچه اميركبير در زمان حياتش در نظر داشت متحقق نشد و حسودان اميركبير چون ميرزا آقاخان نوري سلطه و نفوذ يافتند و اغراض و اميالشان را در اين امر مهم دخالت دادند، از جمله بردن صد نفر شاگرد از شاهزادگان به نزد ناصرالدين شاه تا در اين مدرسه تعليم يابند. افسوس كه يك روز پس از عزل اميركبير، معلمان فرنگي وارد تهران ميشوند و گويي او را در حال توقيف ملاقات ميكنند. ميرزا آقاخان نوري با وجود آمدن معلمان از فرنگ، هنوز سعي در تعطيلي دارالفنون دارد كه ناصرالدين شاه مخالفت ميكند.
سرانجام دشمني امثال آقاخان نوري و مهدعليا و. و ناداني ناصرالدين شاه باعث شد تا در 20 محرم 1268 هجري قمري، اميركبير از صدارت معزول شود و در 25 محرم از امارت نظام و از تمام مشاغل دولتي بركنار گردد و چند روز بعد به كاشان تبعيد شود. سرانجام به فرمان نامرد روزگار ناصرالدين شاه به دست نالايقي چون حاج عليخان مراغهيي معروف به حاجبالدوله به طرز فيجعي در حمام فين كاشان به لقاء حق برسد.
بارالها! او را که در راه اعتلاي دين تو، براي رفاه و آسايش ملت و در جهت بالندگي کشور خويش گام برداشت، قرين رحمت خود فرما
منبع: پايگاه تبيان و صدا و سيمای جمهوری اسلامی ايران
اميركبير مردي با آرمانهاي بلند، پيشقراول مبارزه با استعمار
بيستم دي ماه مصادف است با شهادت ميرزا تقي خان اميركبير، ستاره بي نظير تاريخ ايران زمين كه صد و پنجاه و اندي سال پيش به عنوان صدراعظم ايران درخشيد و در كمتر از سه سال و دو ماه بعد از شروع صدارتش خاموش شد. آشپززاده اي كه به دليل استعدادش مورد توجه قرار گرفت و توسط قائم مقام، والامقامي آگاه و وطن پرست شد.
ميرزا تقي خان فراهاني از نوادر تاريخ كشور ماست. روحيه اصلاح طلب و عشق عميق وي به استقلال و آزادي و اقتدار ملت مسلمان ايران، زماني به فرياد دادخواهي ملت مظلوم لبيك گفت، كه ميرفت تمامي ثروت و عزت كشور براي هميشه در كام جهنمي استعمار و استكبار جهاني بلعيده شود. زمانيكه دربار فاسد پادشاهي و رجال سياسي سر سپرده، مزدورانه و مزورانه علناً سنگ بندگي طاغوتهاي شرق و غرب را به سينه ميزدند و بيشرمي و گستاخيشان به حدي رسيده بود كه حتي كوششي در اختفاي بندهاي اسارت و يوغ بندگي و بردگي خويش نمي نمودند. اميركبير در برابر دشمنان دين و مجريان سياست استعماري، يك تنه قيام كرد و پوزه استكبار و عمّال داخليش را به خاك ماليد.
طي حدود يك قرن و نيم كه از شهادت امير به دست جيرهخواران و سر سپردگان طاغوت ميگذرد، دوست و دشمن در ستايش از اين روح آزاده و شخصيت مقتدر سخن گفتهاند. همه متفق القول اعتراف كردهاند كه ”مصلحي چنين تشنه اصلاح، ”سياستمداري چنان شيفته استقلال و ”زمامداري چنين خيرخواه ملت، نه تنها در تاريخ دو هزار و چند ساله ايران بلكه در تاريخ جهان، كم نظير و كمياب ميباشد. اصلاحات داخلي در زمينه اعتلاي فرهنگ، تنظيم اقتصاد و تطهير عرصه سياست كشور، اقدامات در جهت احياي دين و بسط عدالت در سطح جامعه، مبارزاتش در جهت قطع نفوذ اجانب و استعمارگران، و حفظ استقلال و تماميت ارضي كشور كه طي سه سال و اندي صدارت ميرزا تقيخان امير كبير انجام گرفت، تماماً شايسته تحسين است.
سرگذشت اميركبير و اهداف اصلاحي و ضد استكباري اين مرد سياسي لايق، اين مسلمان متديّن و وظيفه شناس و . و مصلح بزرگ ديني و اجتماعي و نقش استكبار جهاني در سركوبي، عزل، تبعيد و سرانجام شهادت وي از آن رو شايسته مطالعه و بررسي است كه پرده از خيانتها و جنايتهاي استعمارگران شرق و غرب در كشورهاي عقب نگاه داشته شده برداشته و ما را واميدارد كه هر چه مصممتر و با آگاهي هرچه بيشتر به دسيسههاي استكبار جهاني پي ببريم.
ميرزا تقي خان اميركبير يا ميرزا محمدتقي خان اميركبير، پسر مشهدي قربان هزاوهيي فراهاني نوه تهماسب بيك است. (مشهدي قربان طباخ اشراف آن زمان كه بعدها به طور اختصاصي طباخ آشپزخانه ميرزا عيسي معروف به ميرزا بزرگ قائم مقام فراهاني شد). ميرزا تقي خان اميركبير در خانوادهاي از طبقات پاييني ملت ايران در روستاي هزاوه به دنيا آمد و با حفظ اين امتياز در دامان يكي از بهترين و اصيلترين خاندانهاي آن روز ايران تربيت يافت و رشد نمود.
هزاوه در دو فرسخي شمال غربي شهرستان اراك و در مجاورت فراهان زادگاه خانواده بزرگ قائم مقام قرار داشت. كربلايي محمد قربان در سلك نوكران ميرزا عيسي قائم مقام بزرگ درآمد و به مقام آشپزي رسيد و در زمان ميرزا ابوالقاسم قائم مقام دوم و صدر اعظم محمدشاه مقام نظارت در آشپزخانه را احراز كرد و در اواخر عمر ”قاپوچي قائم مقام شد. و نشر ميرزا تقي خان با فرزندان خانواده قائم مقام از سويي و استعداد و دقت نظر اميركبير از سوي ديگر از او شخصيتي ميسازد كه نظير آن در عصر قاجار كمتر ديده ميشود. راه يافتن امير كبير به كلاس درس فرزندان قائم مقام در حالي كه امثال او حق تعليم و تعلم نداشتهاند و تعبيراتي كه قائم مقام در خصوص او به كار ميبرد، عظمت شخصيت اميركبير را در همان دوران طفوليت نشان ميدهد. او از هوش سرشاري برخوردار بود. گويند: امير در کودکي هنگامي که ناهار فرزندان قائم مقام را مي آورد، براي باز پس بردن ظروف در حجره مي ايستاد و آنچه معلم به ايشان مي آموخت ، فرا مي گرفت. روزي قائم مقام به آزمايش پسرانش آمد و هر چه از آنان پرسيد، ندانستند. اما امير جواب داد. قائم مقام پرسيد: تقي تو کجا درس خوانده اي؟ عرض کرد: روزها که غذاي آقازاده ها را مي آوردم ، ايستاده مي شنودم ، قائم مقام انعامي به او داد، نگرفت و گريه کرد . به او گفت چه مي خواهي؟ امير عرض کرد: به معلم امر فرماييد درسي را که به آقازاده ها مي دهد به من هم بياموزد . قائم مقام پذيرفت و معلم را فرمود تا به او نيز بياموزد.
ويژگيهاي شخصيت اميرکبير
امير، درشت و تنومند، خوش قيافه و با سيماي گشاده و هوشمند بود. گويند در جواني به کشتي علاقه داشت ، به زورخانه مي رفت و منش پهلوانان را دارا بود. راست گفتار و درست کردار بود. پيگيري امور کشور برايش از هر کارديگري ، حتي سلامتي خود ، مهم تر مي نمود. چشمان نافذي داشت . اعصابي قوي داشت و به گاه بروز سختي ها بسيار خونسرد بود. حق شناس بود و هرگز بر مقامي که دست يافته بود، غره نشد. بي جهت کسي را عزيز نمي داشت و کوچکترين خدمتي درنظر او جلوه مي کرد. چون از سلامت نفس برخورداربود ، در برابر سفراي خارجي بسيار با غرور برخورد مي کرد و تلاش سفراي روس و انگليس در از بين بردن او، از همين برخوردها منشأ مي گرفت . لباس او ساده بود ، جبه بر تن مي کرد و کلاه مستوفي گري را قدري بلند تر نموده ، بر سرمي نهاد . او پابند مسائل شرعي بود و نماز وروزه را به جا مي آورد ، دعا و زيارت عاشورا مي خواند . عادت به قليان کشيدن داشت، اما تا آخرعمراز سلامت کامل بدني برخوردار بود. امير به خانواده خود علاقمند بود و نسبت به مادرش همواره مهري سرشار داشت.
امير چون به سن رشد رسيد در دستگاه قائم مقام و دستگاه محمدخان زنگنه امير نظام، وارد خدمات دولتي گرديد. تحرير و نويسندگي در محضر اين دو شخصيت، آغاز كار اميركبير است. بعد از مدتي لشكر نويسي در سال 1251 هجري قمري به شغل و لقب مستوفي نظام در لشكر آذربايجان منسوب و ملقب گرديد. بعد از سمت استيفا به وزير نظامي فرمانده كل قوا ميرسد و بعد از مدتي با جلوس ناصرالدين شاه بر تخت، محمدتقي خان، به لقب اميركبيري، اتابكي و نائبي درآمد. در حالي كه منصب صدارت و امير نظامي را داشت. حسادت امثال ميرزا آقاخان نوري و دسايس او همراه با مهدعليا در اين هنگام عليه اميركبير در شاه اثري نكرد و ازدواج امير كبير تني ناصرالدين شاه يعني عزت الدوله اوضاع را كمي به نفع اميركبير آرام كرد. اميركبير سرگرم اصلاحات كلي شد در حالي كه مملكت سخت گرفتار طغيان ناشي از هرج و مرج اواخر دوران محمدشاه بود.
اقدامات امير کبير در زمان صدارت
يکي از اقدامات وي ايجاد نظم در جامعه بود ؛ در پي نظمي که او در جامعه برقرار کرد کمتر ظالمي قادر بود بر بيچارگان فقير تعدي کند، ي و هرزگي و شرارت را درجامعه به حداقل رسانيد . در شراب اثر مستي نماند، جماعت اوباش که سابق به يک جرعه شراب ، چند نفر را زخم مي زدند، تا حدي بر چيده شدند.
امير رسم رشوه و بست را برانداخت و کمتر کسن جرأت داشت رشوه دريافت کند ، يا آن که گناهکاري به بست برود.
رسم قمه کشي را برانداخت . در تهران رسم بود که جوانان قمه مي بستند. وي گفت: هر که مي خواهد قمه ببندد، اما آن کس که تيغ ازغلاف بيرون آورد، چه کسي خواهدبود؟
به دنبال اين سخن هر چه در شهر نزاع مي شد کسي جرات تيغ کشيدن از نيام را نداشت و چون مردم پس از يک ماه چنين ديدند، قمه بستن را ترک کردند.
امير براي تميشت امور به خزانه خالي مملکت، سروسامان داد و حقوق بسياري از درباريان و وابستگان آنها راقطع کرد و همچون قائم مقام، براي شاه نيز" پول توجيبي" مقرر نمود.
از ديگر اقدامات مهم اميرکبير، تأسيس اداره آگاهي بود . او براي آن که از روابط کارگزاران و مأموران دولت با مردم مطلع باشد اداره اي مخصوص و سرّي تشکيل داد که مشخصات کارکنان آن کاملاً مخفي بود . مأموران اين اداره در لباس چوپان، گدا، فروشنده دوره گرد، راهزن و . همه جا نفوذ داشتند و هر جا کار خلافي از کسي سر مي زد، بي درنگ امير را با خبر مي کردند. در واقع امير به جاي دو چشم و دو گوش ، هزاران چشم و گوش داشت.
وي جهت بسط عدالت، محاکم شرع را به علماي صالح سپرد ، رسم شکنجه را برانداخت و با نوآوري در عرصه سياست ، سعي کرد مردم را با علوم جديد آشنا سازد.
او مايه کوبي آبله را اجباري ساخت و هر کس از بيماري آبله مي مرد، بستگان او را پنج تومان جريمه مي کرد.
ايجاد چاپارخانه براي مرسولات پستي از ديگر اقدامات امير بود. ايجاد ميدان توپخانه و عمارت آن و همچنين سبزه ميدان تهران، که قبلاً محل اعدام افراد خاص بود نيز، از ديگر کارهاي عمراني وي به شمار مي آيد.
نکته جالب توجه در تيزبيني امير، ساختن خانه براي مردم بود ، او دويست خانه در بيرون شهر بنا کرد.
تاسيس مدرسه دارالفنون و راه اندازي نخستين رومه در ايران به نام وقايع اتفاقيه ، دو گام بزرگ ديگر امير بود ، ايجاد کارخانه هاي پارچه بافي ، شکر ريزي ، چيني و بلورسازي، کاغذ سازي ، چدن ريزي و في از ديگر کارهاي مثبت امير بود.
امير کبير اين مرد نامدار در دوران صدارت خويش اقدامات بسياري را براي ملت و کشور خويش انجام داد.
آنچه همواره نام امير كبير را در نهضت علم و دانش ماندگار خواهد كرد، همانا تأسيس مدرسه دارالفنون به سبك جديد و استخدام معلمين و استادان خارجي است كه در كنار آنها اساتيد برجسته ايران هم بودند و تدريس ميكردند. گرچه بعد از تأسيس اين مدرسه آنچه اميركبير در زمان حياتش در نظر داشت متحقق نشد و حسودان اميركبير چون ميرزا آقاخان نوري سلطه و نفوذ يافتند و اغراض و اميالشان را در اين امر مهم دخالت دادند، از جمله بردن صد نفر شاگرد از شاهزادگان به نزد ناصرالدين شاه تا در اين مدرسه تعليم يابند. افسوس كه يك روز پس از عزل اميركبير، معلمان فرنگي وارد تهران ميشوند و گويي او را در حال توقيف ملاقات ميكنند. ميرزا آقاخان نوري با وجود آمدن معلمان از فرنگ، هنوز سعي در تعطيلي دارالفنون دارد كه ناصرالدين شاه مخالفت ميكند.
سرانجام دشمني امثال آقاخان نوري و مهدعليا و. و ناداني ناصرالدين شاه باعث شد تا در 20 محرم 1268 هجري قمري، اميركبير از صدارت معزول شود و در 25 محرم از امارت نظام و از تمام مشاغل دولتي بركنار گردد و چند روز بعد به كاشان تبعيد شود. سرانجام به فرمان نامرد روزگار ناصرالدين شاه به دست نالايقي چون حاج عليخان مراغهيي معروف به حاجبالدوله به طرز فيجعي در حمام فين كاشان به لقاء حق برسد.
بارالها! او را که در راه اعتلاي دين تو ، براي رفاه و آسايش ملت و در جهت بالندگي کشور خويش گام برداشت ، قرين رحمت خود فرما
منبع: پايگاه تبيان و صدا و سيمای جمهوری اسلامی ايران
انگیزه مقابله قائم مقام فراهانی با علی محمد باب، یکی از مسائل پرحاشیه و مبهم تاریخ معاصر است. برخی از مبلغان بهائیت بر این باورند که امیرکبیر فریب نهاد ت را خورد و درحالی که بابی ها هیچ گونه اختلالی در امنیت ایجاد نکرده بودند، صرفاً به جهت دگراندیشی سرکوب شدند.
کارنامه درخشان خدوم ترین صدراعظم ایران، میرزا محمدتقی خان فراهانی ابعاد مختلفی دارد، که یکی از مهم ترین و حساس ترین اقدامات او مقابله با جریان بابیه است.
امیرکبیر با اعدام علی محمد باب به چهره ای محبوب نزد علما و ت تبدیل شد، اما در اندیشه بهائیت شخصیتی منفور به حساب می آید. عباس افندی پسر ارشد بهاءالله درباره امیرکبیر می گوید: میرزا تقی خان امیرنظام…سمند همت را در میدان خودسری و استبداد بتاخت. این وزیر، شخصی بود بی تجربه و از ملاحظه عواقب امور آزاده. سفاک و بی باک و در خونریزی چابک و چالاک.»(1)
بابیه به رهبری علی محمد شیرازی حدود چهارده دهه پیش، در شرایط بحرانی عصر قاجار ظهور کرد. نابه سامانی هایی که بر اثر جنگ، قحطی و بیماری در آن برهه از تاریخ به وجود آمده بود، به مطالبه منجی آخرامان از طرف مردم شدت بخشید.
علی محمد با استفاده از این شرایط، ابتدا خود را باب ارتباط مردم با امام عصر معرفی کرد و به مرور زمان پا را فراتر نهاد و خود را مهدی موعود خواند و توانست در مدت کوتاهی طرفداران زیادی را همراه کند.
آیا امیرکبیر مظلوم کشی کرد؟ انگیزه مقابله صدراعظم با علی محمد باب، یکی از مسائل پرحاشیه و مبهم تاریخ معاصر است. برخی از مبلغان بهائیت بر این باورند که امیرکبیر فریب نهاد ت را خورد و درحالی که بابی ها هیچ گونه اختلالی در امنیت به وجود نیاورده بودند، صرفاً به جهت دگراندیشی سرکوب شدند.
ایرج اشراقی پژوهشگر تاریخ بهائیت در یکی از برنامه های شبکه بی بی سی، این ادعا را مطرح می کند که امیرکبیر در ماجرای سرکوب بابیه اشتباه کرد و بی جهت تسلیم خواسته ت شد، درحالی که او می توانست از این جنبش اجتماعی در جهت فعالیت
admin-news1 1396/10/20
0 1,637 خواندن این مطلب 15 دقیقه زمان میبرد
فیس بوک توییتر گوگل پلاس لینکدین StumbleUpon تامبلر پینترست رددیت VKontakte Odnoklassniki پاکت اشتراک گذاری از طریق ایمیل چاپ
امیر کبیر
خلاصه زندگی نامه امیر کبیر
میرزا محمد تقیخان فراهانی (زاده: ۱۱۸۶ هزاوه اراک، درگذشته: ۲۰ دی ۱۲۳۰ کاشان) مشهور به امیرکبیر، یکی از صدراعظمهای ایران در زمان ناصرالدینشاه قاجار بود. امیرکبیر همسر عزتالدوله، خواهر ناصرالدینشاه قاجار بود و به سبب ازدواج دخترش تاجالملوک با مظفرالدینشاه قاجار، پنجمین پادشاه از دودمان قاجار، پدربزرگ ششمین ایشان، محمدعلیشاه نیز بهشمار میرود.
اصلاحات امیرکبیر اندکی پس از رسیدن وی به صدارت آغاز گشت و تا پایان صدارت کوتاه او دنبال شد. مدت صدارت امیر کبیر ۳۹ ماه (سه سال و سه ماه) بود. وی بنیانگذار دارُالفُنون بود که برای آموزش دانش و فناوریهای نو به فرمان او در تهران پایهگذاری شد. همچنین انتشار رومهٔ وقایع اتفاقیه از جمله کارهای وی بهشمار میآید. سردار عزیز خان موکری داماد امیر کبیر و رهبر قشون ناصرالدین شاه بود. امیرکبیر پس از این که با دسیسهٔ اطرافیان شاه از جایگاه خود برکنار و به کاشان تبعید شد، در حمام فین به دستور ناصرالدینشاه به قتل رسید. پیکر وی در شهر کربلا به خاک سپرده شده است.
امیر کبیر
دوران کودکی تا جوانی امیر کبیر
نام اصلياش محمدتقي است و در روستاي هزاوه از توابع فراهان اراک ديده به جهان گشود (نجمي، ص 9).
پدر ميرزاتقيخان، کربلايي قربان، از خانوادهاي پيشهور در هزاوه بود. کربلايي قربان نخست آشپز ميرزا عيسي قائممقام اول بود. پس از او همين شغل را در دستگاه پسرش، ميرزا ابوالقاسم قائممقام ثاني، داشت (بامداد، ص 210). قائممقام در نامههايش جستهوگريخته به نام او اشاراتي دارد.
مادر ميرزاتقيخان فاطمه سلطان نام داشت که در همۀ اسناد عهد صدارت امير از وي به والدۀ اميرنظام» تعبير شده است. چون اميرکبير از کار صدارت معزول و به کاشان تبعيد شد، مادرش را نيز همراه خود برد.
دربارۀ تاريخ دقيق ولادت اميرکبير اختلاف است: عباس اقبال آشتياني(ص 4)، سال تولد امير را حدود 1213 ق يا اندکي قبل يا کمي بعد از آن گفته است. فريدون آدميت (ص 22)، سال تولد امير را 1222 ق يا حداکثر يکي دو سال بيشتر دانسته است.
اميرکبير دوران کودکي را در خانوادۀ قائممقام به خانهشاگردي سپري کرد. داستان معروف فراگرفتن درس به هنگام خدمت به فرزندان قائممقام، که بارها در منابع به آن اشاره شده، مربوط به همان ايامي است که به خانهشاگردي مشغول بوده است:
گويند که امير در کودکي که ناهار اولاد قائممقام را ميآورد، در حجرۀ معلمشان ايستاده، براي بازبردن ظروف، آنچه معلم به آنها ميآموخت او فراميگرفت تا روزي قائممقام به آزمايش پسرانش آمده، هرچه از آنها پرسيد ندانستند. امير جواب ميداد. قائممقام پرسيد تقي تو کجا درس خواندهاي؟ عرض نمود روزها که غذاي آقازادهها را آورده، ايستاده، ميشنودم. قائممقام انعامي به او داد. او نگرفت و گريه کرد. بدو فرمود چه ميخواهي؟ عرض کرد. به معلم امر فرماييد درسي را که به آقازادهها ميدهد به من هم بياموزد. قائممقام را دل سوخته، معلم را فرمود تا به او نيز ميآموخت (حكيمي، ص 38).
امير پس از آنکه خطّ و ربطي پيدا کرد و از حساب و سياق چيزي فراگرفت، قائممقام او را مأمور محاسبۀ فيلخانۀ خود كرد و گويا اين اولين شغلي است که به امير رجوع شده است (اقبال آشتياني، ص 376).
هوش و استعداد محمدتقي در نامهنگاري قائممقام را بر آن داشت تا از او در امور دبيري بهره جويد. نامهاي از ميرزا ابوالقاسم قائممقام، خطاب به برادرزادهاش، اسحاق، در دست است که ميزان توجه را به محمدتقي و پيشبيني او را دربارۀ آيندۀ ميرزاتقيخان بهخوبي نشان ميدهد. از قرائن پيداست که اين نامه در دوران نوجواني ميرزاتقيخان، هنگامي که هنوز به لقب ميرزا شناخته نميشد و کربلايي تقي خطاب ميگرفت، نوشته شده و به دوران آموزش او مربوط است و مسلم است که ميرزا ابوالقاسم نظارت جدي بر امر تعليم و پرورش وي داشته است و در حقيقت ميرزاتقيخان را بايد برکشيدۀ قائممقام دوم دانست.
محمدتقي آرامآرام با رجال سياسي آن روزگار آشنا شد و ديري نگذشت توانست حتي خود را به شاه بنماياند. پس از چندي، به سبب دقت و صحت در کار، گويا در سال 1249 ق فرمان مستوفيگري يافت. پس از مدتي از خدمت قائممقام مرخص شد و به جمع مستوفيان محمدخان زنگنه اميرنظام پيوست. عباس اقبال آشتياني(ص 9)، گفته است:
قائممقام را عادت آن بود که به همه جا جاسوسي داشت، به نزد سالاران بزرگ و مردمان شناخته، ظاهراً او به همين عنوان هم امير را، که محرم و طرف اعتماد او محسوب ميشد، در پيش ميرزا محمدخان زنگنه اميرنظام گذاشته بود. امير از سمت لشکرنويسي به مقام منشيگري نظام ارتقا يافت و کمکم مستوفي نظام شد و در اين مقام بود که سفر روسيه پيش آمد.
امیر کبیر
تشکیل خانواده امیر کبیر
امیرکبیر دو بار ازدواج کرد. ازدواج اول وی با جانجان خانم» دختر حاج شهبازخان (عموی امیرکبیر) بود. به نوشته دکتر پولاک، امیر در زمان صدارت خود از این زن جدا شده و جان جان خانم» حدود سال ۱۲۴۸ در آذربایجان درگذشت. دومین همسر امیر، یگانه خواهر تنی ناصرالدینشاه بود که ملکزاده خانم» نام داشت و به عزتالدوله ملقب بود که در ۲۶ بهمن ۱۲۲۷ (۲۲ ربیعالاول ۱۲۶۵ ق) با وی ازدواج کرد. او دختر محمد شاه و مهد علیا بود. او در شانزده سالگی به عقد ازدواج امیر درآمد. امیر در این هنگام حدود چهل و سه ساله بودهاست. این ازدواج ظاهراً به خواست و اشاره ناصرالدین شاه صورت گرفتهاست. این معنا از نامهای که امیر به پادشاه نوشتهاست بر میآید: از اول بر خود قبله عالم معلوم است که نمیخواستم در این شهر صاحب خانه و عیال شوم. بعد، به حکم همایون و برای پیشرفت خدمت شما، این عمل را اقدام کردم.
امیر از نخستین همسر خود جان جان خانم» سه فرزند داشت. میرزا احمد خان ساعد الملک مشهور به امیرزاده» که با منورالسلطنه دختر فرمانفرمای بزرگ ازدواج نمود و دو دختر که نام یکی از آنها سلطانه ثبت شدهاست. از عزت الدوله نیز دو دختر داشت که یکی تاج الملوک خانم» و دیگری همدم الملوک خانم» نام داشتند.
شخصیت امیر کبیر
اميرکبير دستپروردۀ قائممقام بود و به سبب ويژگيهاي برجستۀ شخصيتياش، در تاريخ دولتيان ايران خوش درخشيد. واتسون، نويسندۀ انگليسي، دربارۀ امير مطالبي گفته که برازندۀ اوست: در ميان همة رجال اخير مشرقزمين و زمامداران ايران، که نامشان ثبت تاريخ جديد است، ميرزاتقيخان اميرنظام بيهمتاست، ديوجانوس روز روشن با چراغ در پي او ميگشت. بهحقيقت سزاوار است که بهعنوان اشرف مخلوقات به شمار آيد، بزرگوار مردي بود» (آدميت، ص 3).
درشت و تنومند، خوشقيافه، با سيمايي گشاده و هوشمند» بود، اهل ورزش و کشتيگير و بسيار باهوش بود. همة کساني که از خودي و بيگانه دربارۀ وي نوشتهاند، به زيرکي و هوش فوقالعادۀ او و نيروي فکرياش» اشاراتي دارند (همان، ص 38). بسيار پرکار بود. به همان اندازه پرکار بود که غيرت مسئوليت داشت، روزها و هفتهها ميگذشت که از بام تا شام کار ميکرد و نصيب خود را همان وظيفة مقدس ميدانست و دشواريها و نيرنگها نيز او را از کار سست و دلسرد نميکرد» (همان، ص 39). تمام وقت به گشودن مشکلات کشور دل ميسپرد و خسته نميشد. شاه که سراغ او را ميگرفت، چنين جواب ميگرفت: ديشب از بس که نشستهام حالا ناخوش هستم، مشغوليات اين غلام معلوم است. بيکار نمينشيند». عزم او در کار راسخ بود. وزير مختار انگليس بارها اظهار کرد که کسي نميتواند امير را از تصميمش باز دارد. زماني هم که متوجه ميشد بايد براي پيشبرد کارش نرمش نشان دهد، درنگ نميکرد. اگر تصميمات مقامات دولتي به نظر او مخالف منافع ملي بود، به حيلههاي گوناگون از اجراي آنها سر بازميزد، و اين کاري است که چهار سال در ارزنهًْالروم به آن همت گماشت.
در راستي و درستي و فسادناپذيري و صداقت و صميميت او هيچکس ترديد نکرد. کلنل شيل، وزير مختار انگليس و دشمن امير، دربارة وي نوشته است: پولدوستي…، كه خوي ايرانيان است، در وجود امير بياثر است، به رشوه و عشوة کسي فريفته نميشود». پولهايي را که جهت رشوه به وي دادند و نپذيرفت خرج کشتنش کردند. حرف بيمغز و فکر کممايه نداشت، کوتاه ميگفت و کوتاه مينوشت و خودش نيز ويژگي خود را ميشناخت که ميگفت: …بلديت به احوال من داريد که خلاف اسلام حرف بيمايه و بيمغز نميتوانيم به زبان بياوريم چه جاي اينکه بنويسيم» (همان، ص 40).
رفتاري متين و سنگين» داشت. كم ميخنديد. چشماني سخت نافذ داشت، زماني که اميرنظام بود سربازان جرئت نگاه کردن در چشم او نداشتند. مناعت طبع داشت و خودپسند نبود. هرگز به خواري تن نداد و از اين نظر شباهت بسياري به قائممقام داشت. رفتار متکبرانه را از احدي تحمل نميکرد. اتکا به نفس داشت و هنگام خطر بر اعصاب خود مسلط بود. حقشناس و نمکشناس بود. هيچ وقت لفظ مولاي من» دربارۀ قائممقام از زبانش نيفتاد.
خلاصه خدمات امیر کبیر
امیركبیردرمدت سه سال زمامداری یك ایران پرآشوب وفتنه تحویل گرفته ویك كشورمنظم ومرتب تحویل داد. او ابتدا كوشید درعزل ونصب ها شایسته ترین افراد رابه اموركشوری ولشكری بگمارد و بعد به اصلاح امورمالیه، امنیت راه ها، اصلاحات لشگری واقتصادی وقضایی وی همت گماشت. درطی سه سال صدارت وی اقدامات اصلاحی مهمی راآغازكرد، اصلاح تشكیلات اداری، براندازی شیوه خرید وفروش ایالات، اصلاح نظام ارتش ، سروسامان دادن به امورمالیه وخزانه، كاهش دادن مواجب ومستمریهای گزاف شاهزادگان ، درباریان، دیوانیان وون، تفكیك امورعرضی ازامورشرعی، مبارزه بارشوه خواری، ی وپیشكش حكام ودیوانیان ، حذف القاب وعناوین وتملق گویی ومدیحه سرایی، راه اندازی چاپارخانه وپست جدید، تاسیس مدرسه دارالفنون . حذف القاب و عناوین ، اصلاحات اجتماعی ، ایجاد قراولخانه ، اصلاح وضع چاپارخانه دولتی ، سر و سامان دادن به ارتش ، اصلاحات مذهبی ، اسلام آوردن مردم شوشتر ، فرمان اعدام سیدعلی محمد باب ( بنیانگذار فرق ضاله بهائیت ) ، خاموش کردن شورش محمدحسن خان سالار ، توسعه ت خارجی
مهدعلیا: خصومت با امیرکبیر
همانگونه که میدانیم ماجرای قتل غمبار امیر با نام مهدعلیا؛ مادر شاه گرهخورده است. او که به هر دلیل سرسختترین دشمن امیر معرفی میشود، مؤثرترین فرد در کشتهشدن امیر شناختهشده است. در گزارشهای وزیر مختار انگلیس آمده است: برانداختن دولت امیرنظام، بیشتر نتیجه توطئه و نیرنگ اندرون شاه است که در رأس آن مهدعلیا مادر شاه قرار دارد.”
مهدعلیا که نام اصلیاش ملکجهان خانم است، همسر محمدشاه و مادر ناصرالدینشاه قاجار است. تمامی همعصران او و نیز نویسندگان و پژوهندگان، مهدعلیا را زنی قدرتمند، بانفوذ و مدیر و مدبر توصیف کردهاند. او در زمان پادشاهی همسرش به سبب بیماری و نیز درویشمسلکی شاه، در امور کشور و مسایل ی و عزل و نصبها نفوذ و دخالت فراوانی داشت.
پس از فوت محمدشاه تا زمان رسیدن ولیعهد به تهران، حدود یک ماه و نیم زمام امور کشور را بهطور مستقیم در دست گرفت و تحسین زیادی را برانگیخت. این امر در طول دوران قاجار بیسابقه بوده است. به صدرات رسیدن امیرکبیر، باوجود نیتی و تلاشهای مهدعلیا برای صدارت مهرههای خود، سبب خشم او شد.
دلایل گوناگونی را در باب کینه مهدعلیا نسبت به امیر برشمردهاند. از تلاش مهدعلیا برای جلب نظر امیرکبیر و دست رد امیر بر سینه او گرفته تا جاهطلبیها و فزونخواهیهای مهدعلیا. آنچه بدیهی است اصلاحات امیرکبیر منافع بسیاری را در دربار به خطر انداخت و دشمنان زیادی را برای امیر به وجود آورد؛ دشمنانی که خود امیر از وجود آنها و دسایسشان باخبر بود، اما به سبب شوق و انگیزهاش برای اعاده عظمت ایران، از اصلاحات خود عقب نمینشست. دشمن از برای این غلام، از زن و مرد زیاد است، خداوند وجود پادشاه را از بلا محافظت نماید.»
این افراد که از سوءظن مادر شاه نسبت به امیر باخبر بودند، شکایات خود را نزد او میبردند و در توطئه علیه امیر با مهدعلیا همداستان میشدند. اندرونی شاه یکی از مهمترین کانونهای مخالفت با امیر بود. ن حرمسرا از توقف اجرای فرمانهایی که با واسطهگری آنها نزد شاه اجرا میشد، ناراضی بودند. پیش از آن، ن با واسطهگری و رشوهخواری، زمینه واگذاری مقام و منصب را برای افراد فراهم و از این راه کسب درآمد میکردند. با فرمان امیر مبنی بر توقف این جریان، ن یکی از راههای تولید ثروت را از دست دادند.
به این ترتیب محدودیتهای فراوانی که امیر برای مادر شاه به وجود آورد، ازجمله قدرت مطلق امیر و تبدیل شاه به یک مقام تشریفاتی، تخفیف شاهزادگان قاجاری، کاهش حقوق و مستمریهای وی و دیگر ن دربار، زیر نظر گرفتن رفتوآمدها و روابطش با شاهزادگان و سفارتخانههای بیگانه ازجمله انگلستان، محدودکردن ملاقاتهای او با شاه و دیگر محدودیتها؛ مهدعلیا را به دشمن اصلی امیر بدل کرد. امیرکبیر با اقدامات اصلاحی خود، دشمنان زیادی در دربار داشت، اما هیچکس مانند مهدعلیا با امیر دشمن نبود ؛ زنی که امید فراوانی به پادشاهی فرزند و نفوذش بر او بهعنوان ملکه مادر داشت، با سدی قدرتمند به نام امیرنظام برخورد کرد.
در واقع امیر که خوی قدرتطلب و دسیسهگر مادر شاه را نیک دریافته بود، دست او را در بسیاری از امور بسته و مانعی جدی در رسیدن مادر شاه به اهدافاش شده بود. خصومت مهدعلیا با امیر به حدی بود که ازدواج دخترش عزت ملک خانم با امیرکبیر بهفرمان ناصرالدینشاه نیز نتوانست در بهبود روابط آن دو مؤثر باشد. مهدعلیا که در برابر امیر خود را ناتوان میدید، در ساقط کردن او از قدرت و حتی از حیات، هرچه دسیسه و تدبیر داشت به کار گرفت.
عزل از صدارت و قتل امیر کبیر
پیش زمینه عزل صدارت و قتل امیر کبیر
پس از مرگ محمدشاه در ۱۴ شهریور ۱۲۲۷، امیرکبیر، که حدود سی سال بزرگتر از شاه جوان بود، با تدارک شش لشکر پیاده و سواره و توپخانه شاه را با قدرت بر تخت نشانید. در این زمان میرزا تقی خان به مقام امیر نظام ارتقا یافت که به معنای فرماندهی کل قوای نظامی کشور بود. ناصرالدین شاه فردای ورود به پایتخت تاجگذاری کرد و در همان شب امیرنظام را به سمت شخص اول مملکت و صاحب منصب صدارت منصوب نمود. در تمام طول سلطنت قاجار سابقه نداشتهاست که تمامی امور دیوانی و نظامی به یک نفر سپرده شود. پس از امیرکبیر شاه خود فرماندهی کل قوای نظامی را برعهده گرفت و پس از آقاخان نوری هم با به وجود آمدن چند وزارتخانه جهت اداره امور کشور، مقام صدر اعظمی برانداخته شد.
عزل از مقام صدارت امیر کبیر
حضور امیرکبیر در دربار ناصرالدینشاه همواره مورد مخالفت تعدادی از نزدیکان شاه از جمله مهد علیا مادر شاه، اعتمادالدوله و میرزا آقاخان نوری قرار داشت؛ چنانکه تلاشهای این عده سرانجام منجر به صدور حکم عزل امیرکبیر از مقام خود گردید. برخی از درباریان که او را مخالف منافع خود میدیدند، تهمت زدند که امیرکبیر داعیه سلطنت دارد.
در روز ۲۰ آبان ۱۲۳۰ (دو ماه قبل از روز قتل امیرکبیر) ناصرالدین شاه با ارسال این دستخط، او را از صدارت عزل کرد.
چون صدارت عظمی و وزارت کبری زحمت زیاد دارد و تحمل این مشقت برای شما دشوار است شما را از آن کار معاف کردیم، باید به کمال اطمینان مشغول امارت نظام باشید.
پس از عزل از صدارت امیر کبیر
ناصرالدین شاه، بعد از عزل امیرکبیر در محذور عاطفی قرار گرفت. او در روز ۲۴ آبان نامهای به امیرکبیر نوشت و در آن تأکید کرد که خودش تنها قصد دارد برای مدتی عهدهدار امور کشوری شود و هرگز در امور لشکری قصد دخالت ندارد و نیز حتی یک شاهی بیش آنچه امیرکبیر مقرر داشته به مواجب کسی نخواهد افزود. ابن نامه با این جملات آغاز میشود:
جناب امیرنظام به خدا قسم آنچه مینویسم عین واقعیت است. شما را قلباً دوست دارم و خداوند مرا مرگ دهد اگر بخواهم تا زندهام دست از شما بردارم…
امیرکبیر پس از دریافت این نامه از شاه درخواست ملاقات کرد تا شاید تصمیم او را تغییر دهد. او همچنین اطرافیان را به بدگویی از خودش متهم نمود. اما شاه ملاقات را به فردای آن روز (که روز انتصاب نوری بود) موکول کرد. شاه به امیرکبیر نوشت:
خدا شاهد است امروز که شما را نپذیرفتهام، شرمندهام. چه میتوانم بکنم. ای کاش هرگز شاه نبودم. حالا که این را مینویسم اشکم جاری است. اگر باور نمیکنید بیانصافاید… کدام مادر قبحهای میتواند در حضور من از شما بد بگوید. هر کس در حصور من از شما بد بگوید، حرامزادهام اگر نگذارمش جلوی توپ… به علامت التفاتمان یک شمشیر الماس نشان قیمتی و همچنین حمایلی که به گردن خودم میاندازم را برایتان میفرستم. انشاالله آنها را میپذیرید و فردا به حضور میآیید.
امیرکبیر دلآزرده از حکم عزلش که حالا دیگر حتمی شده بود یا به این خاطر که احساسات ناصرالدین شاه را صادقانه نمیدانست، مرتکب خطای بزرگی شد و در مراسم سلام شاهانه شرکت نکرد. این امر موجب فوران احساسات شاه و نیز تحریک سوظن او شد. پس از آن از امیرکبیر خواسته شد التزامنامهای را امضا کند که شامل دوازده بند بود از جمله اینکه به مقام امیرنظامی کمال شکرگزاری را داشته باشد و فرمان پادشاه را همانند وحی منزل بپذیرد.
پس از آن نوری شروع به عزل و نصبهایی نمود که غالباً از طریق رشوه و تبعیض انجام میگرفتند. او در نامهای به شاه نوشت:
… مردم بی سر و پا را با رشوه میخواهند صاحب منصب کنند. این غلام نمیتواند نظم دهد. بی نظم کارها پیش نمیرود. فرمان دیروز باید باطل شود وگرنه همه مردم به خیالات خواهند افتاد. این درد غلام را میکشد که مردم بگویند آن نظم میرزا تقی خانی گذشت.
یک روز پس از برکناری امیر از صدارت میرزا آقاخان نوری که میدانست با وجود امیر در تهران و سمت امیر نظامی او برخورد بین او و امیر حتمی است دستخطی نوشت و در آن از امیر التزام گرفت که در کارهای مربوط به وزارت و عزل نصبهای وی هیچ دخالتی نداشته باشد. این دستخط به تأیید شاه و امضای امیر رسید. سه روز پس از واقعه امیر طی نامه ای که به شاه مینویسد و وضعیت امور لشکری را گزارش میدهد از شروع انتصابات افراد بی سرو پا با رشوه به شاه گله میکند.
میرزا آقاخان و مهد علیا که با بودن امیر در تهران کارشان استوار نمیشد و همواره احتمال انتصاب مجدد وی توسط شاه وجود داشت با همکاری و مشاوره با شیل وزیر مختار انگلیس امیر کبیر و شاه را راضی کردند که امیر به حکومت کاشان منصوب شود. در این هنگام پرنس دالگوروکی وزیر مختار روسیه که از به قدرت رسیدن میرزا آقاخان هوادار انگلیس نگران شده بود و نیز به دلیل خوی شتابگر و تندی که داشت با عده از افراد سفارت به خانه امیر رفت و به او پیشنهاد کرد تحتالحمایه روسیه شود. امیر نپذیرفت اما همن ملاقات بهانه ای به دست مخالفان امیر داد تا شاه را از وی خشمگین و ترسان کنند. وزیر مختار روسیه خانه امیر را ترک کرد و خانه به محاصره سربازان درآمد. امیر تعهد نامه ای به شاه نوشت که به هیچیک از دو سفارت روس و انگلیس پناهنده نخواهد شد. روز بعد شاه که به شدت از این واقعه ترسیده بود امیر را از کلیه مناصب (امیر نظامی و حکومت کاشان) عزل کرد. دو هفته بعد نیز برای محو کردن خاطره امیر شاه دستور داد سمت امیر نظامی کلاً از سمتهای دولتی حذف شود. یک یا دو روز بعد امیر تحتالحفظ و همراه و همسر و فرزندانش راهی فین کاشان شد.
پیشنهاد حکمرانی ولایات به امیر کبیر
پس از دریافت این پاسخ طوفانی، امیرکبیر دانست که رابطه او با شاه وارد مرحله دیگری شدهاست. نوری و درباریان نیز اصرار داشتند که او باید از مقام امیرنظامی کنار گذاشته و به حکمرانی یکی از ولایات منصوب شود.
اول حکومت فارس، بعد اصفهان و سپس قم به امیرکبیر پیشنهاد شد ولی نپذیرفت. او احساس میکرد که اگر از تهران برود جانش در خطر خواهد بود و با توجه به خشم شاه امکان هر اتفاقی وجود دارد. در این زمان وزیر مختار انگلستان حاضر به میانجیگری شد به گونهای که طرفین توافق کردند اگر امیرکبیر به حکمرانی کاشان برود، جان و مالش محفوظ و تحت حمایت بریتانیا خواهد بود و بدون مزاحمت حکمرانی خواهد کرد.[۳۹]. از گزارش وزیر مختار انگلیس در مورد دیدار خود با میرزا آقاخان نوری بحث حمایت بریتانیا از جان و مال امیر مطرح نشده است. تنها میرزا آقاخان از شیل میخواهد امیر را به حکمرانی ولایات ترغیب کند. میرزاآقاخان به شیل در مورد جان و مال امیر اطمینان می دهد ولی در نهایت راضی نمی شود مطلب را به صورت کتبی بنویسد.
خلع از تمام مناصب و تبعید امیر کبیر
روز ۳۰ آبان، فردای دستگیری، امیرکبیر از تمامی مناصب خلع شد و دو روز بعد به عنوان یک زندانی به کاشان فرستاده شد. این تبعید ۴۰ روز به طول انجامید. به نگهبانان دستور داده شده بود که با کمال احترام با او رفتار کنند. با این حال همسر وزیر مختار انگلیس که خارج از شهر با کاروان حامل امیر برخورد داشته مینویسد که سرنوشت او را به راحتی میشد حدس زد. با این وجود، مخالفان امیرکبیر در دربار احتمال میدادند که امیرکبیر بار دیگر مورد عنایت شاه قرار گیرد و به قدرت بازگردد.
قتل امیر کبیر
چاکر آستان ملائک پاسبان، فدوی خاص دولت ابد مدت، حاج علی خان پیشخدمت خاصه، فراشباشی دربار سپهر اقتدار مأمور است که به فین کاشان رفته، میرزا تقی خان فراهانی را راحت نماید؛ و در انجام این مأموریت بین الاقران مفتخر و به مراحم خسروانی مستظهر بوده باشد.
مقتل امیرکبیر در حمام فین کاشان
صبح آنروز خبر آوردند که پیکی از تهران خواهد رسید که فرمان وزارت امیر و خلعتی شاه را میآورد. عزت الدوله البته باز هم نگران بود و خبر را باور نداشت. امیر اما به حمام رفت. شاید خبر رسیدن خلعت را باور کرده بود. حاج علی خان فراش که به باغ فین رسید چاپار دولتی را در کنار در حمام دید که منتظر امیر بود که از حمام خارج شود و پاسخ نامهای را از وی بگیرد. علی خان فراش دست وی را گرفت و با خود به حمام برد که وی زن امیر را از آمدنش مطلع نکند. مامورانش در دیگر حمام را مسدود کردند. امیر با حق نعمتی که بر علی خان داشت پرسید شما چرا مأمور اینکار شدید. امیر خواست عزت الدوله را ملاقات کند و نزد وی وصیت کند اما علی خان نپذیرفت.
سرانجام امیرکبیر در روز ۲۰ دی ۱۲۳۰ در حمام فین کاشان به قتل رسید. رگهای دست و پاهایش را گشودند و پس از مدتی خونریزی علی خان فراش به میر غضب اشارهای کرد. میرغضب با چکمه به میان دو کتف امیر کوبید. چون امیر به زمین در غلطید دستمالی در گلویش کرد تا جان داد. فراش به سرعت برخاست و گفت دیگر کاری نداریم. وی و همراهانش با اسبان تند رو به تهران بازگشتند.
سال مرگ او، ۱۲۶۸، را به حساب ابجد در یک گفتگو بیان کردهاند. اولی میپرسد: کو امیر نظام» و دومی جواب میدهد مردی بزرگ تمام شد»
محل دفن امیر کبیر
کالبد امیر را ابتدا در همان کاشان دفن کردند. به روایت میرزا محمد جعفر خان حقایق نگار خورموجی در کتاب مشهور حقایقالخبار ناصری روز بعد از قتل جسدش را در گورستان پشت مشهد» کاشان به خاک سپردند. چند ماه بعد، به اصرار همسرش عزتالدوله کالبدش را به کربلا منتقل کردند و در اتاقی که درب آن به سوی صحن امام حسین باز میشد به خاک سپردند.
بر دیوار آرامگاه وی در کاشان این ابیات نوشته شدهاند:
<نادانی شه گرفت دامان امیر><تا نیشتر آمد به رگ جان امیر>
<بربست سعادت را بروی ما در><بگشودچو جوی خون ز شریان امیر>
منابع : سایت دکتر ولایتی ، ویکی پدیا ، بیتوته ، تبیان
اوج تحریک حسادت شاه، در سفر به اصفهان بود. احترامات مبالغهآمیزی که پذیرهکنندگان به امیر به عمل آوردند، تذکر رقبای امیر را به شاه به دنبال دارد که اقتدار امیر او را در درجه دوم اهمیت قرار داده است. این سفر و حوادث آن تأثیر زیادی بر روحیه ناصرالدینشاه داشت و ناصرالدینشاه که تا آن زمان اتابک» خود را دوست داشت نسبت به وی بدبین شد.
زمان تقریبی مطالعه : 12 دقیقه
تاریخ : شنبه 1397/10/29
آنچه موجبات عزل امیرکبیر و مرگ وی را فراهم آورد، بیشتر از آنکه نتیجه جدی نگرفتن خطرات اقدامات اصلاحیاش باشد، ثمره پافشاری وی بر این اصلاحات و اعتقاد عمیق بر پیشبرد آن بود! امیرکبیر در سالهای مبارزهاش با فساد، آب در خوابگاه مورچگانی ریخته بود که به تعبیر سایکس»، یگانه منظور و هدف آنهاف جمع کردن ثروت بود».
مبارزه امیرکبیر بیش از آنکه با رجال سنتی و درباریان و با نام اشخاص باشد، با سیستمی بود که عامل این رقابتها محسوب میشد. سیستم کهنه و پوسیدهای که نظم و قانون و نوسازی را برنمیتابید و ناخواسته همه آنها را در مقابل امیرنظام قرار میداد، وگرنه بجز در مورد برخورد با فرقهسازیها و نیز جداییطلبیها، مانند فتنه سالار در خراسان که امیر محکم مقابل آنها ایستاد و تا نابودی آنها پیش رفت، در برخورد با دیوانیان سنتی و بعدها مهدعلیا مادر ناصرالدینشاه، در عین تأیید و پافشاری بر اقدامات اصلاحی خود، روش مدارا را در پیش میگرفت و در نامههای خود به شاه توصیه میکند که رعایت جانب مادرش را نگه دارد. چنانکه از وی میخواهد برای دلجویی مادرش به دیدن او برود: نواب هم انشاءالله به محض تشریف بردن قبله عالم روحنا فدا از یمن قدم مبارک خوب میشود».
با این وجود بعید به نظر میرسد که امیرکبیر از ورای دلگرمیهای شاه و نامههای تأیید کنندهاش، سست بودن پایههای قدرت خود را در مقابل سیل بنیانکن مخالفانش احساس نکرده باشد. وی با شناخت لایههای قدرتمند قاجار، از شاهزاده گرفته تا حرمسرا و نیز دیوانیان سنتی، میکوشید در عین تأکید بر خواستههای اصلاحطلبانهاش، اقداماتش را به دور از اغراض شخصی جلوه دهد.
اما آنچه مسلم بود، اقدامات او در تحدید مستمری درباریان و امتیازات بیحد و حصر و دور از قانون آنان، خود به خود امیر را مقابل آنها قرار میداد. اینکه مهدعلیا پس از مرگ امیر به شاه مینویسد: امیر شاهزادگان بیچاره را کمتر از سگ کرده بود» اوج خشم درباریان از امیر بود که بیاختیار از زبان مهدعلیا صادر شده بود.
همچنین امیرکبیر دستور داده بود از بهکار بردن القاب بیمعنا در نامههای اداری خودداری گردد، تا جایی که دستور داد خطاب به وی و دیگر وزیران به همان لقب جناب بسنده نمایند». امیرکبیر گرفتن رشوه را برای کارگزاران دولت ممنوع کرد و برای آنها مواجبی تعیین کرد.
برای متعادل کردن دخل و خرج کشور بر بیشتر وظایف و مستمریهایی که وابستگان قاجار، مانند شاهزادگان، بدون دلیل دریافت میکردند، خط بطلان کشید. گرفتن مالیاتها را براساس اصول درستتری قرار داد و تبعیض در این مهم را موقوف» دانست، به گونهای که در مدت کوتاهی خزانه کشور را از مالیاتهای منظم پر کرد.
نکته عجیب ماجرا این است که عزل امیر نوعی خوشحالی عمومی را با خود به همراه داشت، چرا که افرادی که جلوی ی آنها گرفته شده بود، بسیار زیاد بودند، به تعبیر گوبینو ملت شبیه به گروهی شاگرد مدرسهای شیطان و جنجالی بود که از دست معلم سختگیری خلاص شده بود».
وی همچنین دستور داد به وضع املاک تیول» و خالصه رسیدگی شود، اقدامی که مشکلات فراوانی را برای امیرکبیر بهوجود آورد؛ بهگونهآی که در نامهای به شاه از صدهزار تهدید به قتل سخن میگوید. امیرکبیر در مقابل تهدیدات گوناگون به قدرت شاه پناه میآورد و وجود وی را مانع رسیدن دشمنان به اهداف خود میدانست؛ دشمن از برای این غلام، از زن و مرد زیاد است، خداوند وجود پادشاه را از بلا محافظت نماید».
اما وابستگی این لایههای قدرت سنتی یعنی شاهزادگان و حکام و ن حرمسرا، به امتیازات سنتی و فراتر از قانون و یا قوانین نانوشته قجری، چنان بود که حمایت شاه نیز تا زمانی میتوانست مؤثر واقع گردد. هدف مخالفین و دشمنان امیر، تگذاریهای اوست نه دشمنی شخصی با او! برای آنها تفاوت نمیکرد که امیر با اصلاحات خود منافع آنها را به خطر بیندازد و یا میرزاآقاخان نوری با انحصارطلبی خود آنان را از منافعشان بازدارد.
شیل وزیرمختار انگلیس در ایران با بیان دشمنی بزرگان مملکت» با امیر نظام دلایل آن را سودپرستی و طمعورزی حاکم بر همه چیز» عنوان میکند: سودپرستی و طمعورزی حاکم بر همه چیز است و انگیزههای آنی و هوس و نیرنگ و افسون بر این جامعه مستولی است».
از سوی دیگر بحث فقدان نسبت خانوادگی امیر بود که دشمنان امیر آن را بهانهای برای تحت فشار قرار دادن وی قرار دادند. این تهمت گدازادگی» ناسزایی، حاصل خشم غلیان کرده قاجارها بود تا امیرکبیر را از اهدافش بازدارد، به تعبیر واتسن امکان نداشت نجبای دیرین کشور زیر بار قوانینی بروند که به وسیله فردی فاقد نسب خانوادگی وضع گردیده بود» اما فشار تهمت گدازادگی بر امیر به حدی بود که شاه را بر آن داشت تا برای آنکه اقتدار امیر تنها به سود سلطنت باشد برخلاف میل مهدعلیا تنها خواهر خود و تنها دختر او (مهدعلیا) را به عقد امیر دربیاورد.
با وجودی که امیر میکوشید اصلاحاتش حساسیت رقبای خطرناکش را برنینگیزد اما ماهیت نظمی که وی وجه همت خود قرار داده بود، روزبهروز به جرگه مخالفانش میافزود. این بار دست به دامان نظامیان شدند و با توسط به رشوه، نظامیان را به طغیان واداشتند» تا خواستار عزل و حتی قتل امیرکبیر شوند.
نکته طنز ماجرا این است که این بار امیرکبیر شورش نظامیان را با کمک میرزاآقاخان نوری فرونشاند. در واقع امیر به قصد ترک صدارت در خانه میرزاآقاخان نوری ساکن شده بود که در آغاز تمامی مساعی خود را برای دور کردن وی از قدرت بهکار برده بود!
اصلاحات امیرکبیر موجبات بسته شدن دست نظامیان را برای گرفتن رشوه که میان آنان نهادینه شده بود، فراهم آورده بود. بهانه نظامیان این بود که تو میخواستی عباس میرزا (برادر ناصرالدینشاه) را که پسر آقای ماست کور کنی».
بیمحتوا بودن اتهام دشمنان امیر همین بس که یکی از مهمترین اتهامات شاه و رقبا برای عزل وی تهمت علم کردن همین عباس میرزا علیه شاه بود. این که برخی معتقدند امیر قربانی غرور بیش از حد شده، تأیید ضمنی اوست، چرا که امیر به دردهای سرزمین خود به خوبی آگاه بود و به تعبیر گوبینو، میخواست عظمت دیرینه کشورش را بازگرداند».
تمام قدرت امیر در همین دانش اصلاح و سازندگی او نهفته بود. چنانچه میبینیم در دفاع از خود چه در هنگام عزل و چه در هنگام شورش نظامیان (که به قصد استعفا ارگ را ترک کرده بود) توانایی چندانی از خود بروز نداد. این همان امیری بود که در هنگام عهدهدار شدن مقام صدارت، توانسته بود با آن شدت و حدت به تمامی شورشها و طغیانهایی که در سراسر کشور شروع شده بود، پایان دهد.
این سخن فریدون آدمیت که امیر محکوم نظام ی ایران و نظم میرزاتقی خانی گردید» تعبیر زیبایی است مبنی بر اینکه مشکل اعیان و درباریان با امیر، دشمنی شخصی نبود، بلکه رقابت با برنامهها و قانونمندی جدیدی بود که منافع آنان را تهدید میکرد.
گناه و اشتباه امیرکبیر تأکید و پافشاری بر برنامههایی بود که بهجای تأمین منافع درباریان و اعیان ،منافع عمومی را تأمین میکرد. آنچه امیرکبیر به دنبال آن بود شکستن تمامی ساختارهای کهن بود تا کارهای دولت براساس نظم و قانون سر و سامان یابد. این همان چیزی است که علمای علم ت به آن تگذاری عمومی» میگویند.
از یک سو بحث فقدان نسبت خانوادگی امیر بود که دشمنان امیر آن را بهانهای برای تحت فشار قرار دادن وی قرار دادند. این تهمت گدازادگی» ناسزایی حاصل خشم غلیان کرده قاجارها بود تا امیرکبیر را از اهدافش بازدارد، به تعیر واتسن امکان نداشت نجبای دیرین کشور زیر بار قوانینی بروند که به وسیله فردی فاقد نسب خانوادگی وضع گردیده بود».
اگر بخواهیم تگذاری را به معنای تدوین برنامههای از پیش تعیین شده تعریف کنیم که علمای علم ت و تگذاری عمومی آن را تعریف کردهاند، شاید بتوان امیرکبیر را نخستین فرد در ایران دانست که منافع عموم را با برنامههای سازمانیافته بر منافع رجال سنتی و طرفداران بقا بر گذشته، ترجیح داد. امیرکبیر اگر تنها به خود و غرورش میاندیشید، میتوانست مانند میرزاآقاخان نوری از شاه پیمان بگیرد که هنگام عزل خونش را نریزد و یا چون میرزا آقاسی به قلع و قمع رقبایش بپردازد.
اما نگاه برخی از صاحبنظران در خصوص برخی اشتباهات ی امیرکبیر بسیار قابل تأمل است. امیرکبیر در بازگرداندن دوباره نوری رقیب گذشته و دشمن آینده خود مؤثر بود. گوبینو معتقد است امیرنظام در دادن مشاغل به او عجله کرد و او را نزد شاه معرفی کرد و با تمام قوا او را بزرگ کرد، تا جایی که معاونت خود را به او تفویض کرد» حتی حاجی علیخان فراشباشی را که نقش بسیار مهمی در قتل امیرکبیر داشت خود امیر به کار دعوت کرد و به سرعت به مقامات عالی ارتقاء داد».
اعتماد امیرکبیر به حمایت شاه در عین بهکارگیری ادبیات تند در برابر وی که گاهی با جسارتی بیرون از احتیاط بود از نکات مهمی است که موجبات عزل و قتل وی را فراهم آورد! حقیقت این است که اقتدار امیرکبیر در پیشبرد اصلاحات و نیز مقابله با منافع درباریان خواسته و یا ناخواسته حسادت شاهانه را علیه وی برانگیخت.
اقتدار امیر علاوه بر آنکه دیوانیان، صاحبمنصبان نظامی، شاهزادگان، حکام و ن قدرتمند حرمسرا و لایههای سنتی قدرت را روبهروی وی قرار داد، یک دشمن دیگر نیز داشت و آن هراس شاه از قدرت فزاینده صدراعظم و نیز حسادت شاهانه نسبت به تواناییهای وی بود.
در حالی که اقتدار صدراعظم همهجا در جهت تقویت سلطنت ناصرالدینشاه جوان و کم تجربه بود! امیرکبیر بر آن بود تا رموز سلطنت را به وی بیاموزد چنانکه گاه از تنبلی و حضور نیافتن در مراسم رسمی به سختی انتقاد میکرد تا جایی که به تندی برای شاه مینویسد: به این طفرهها و امروز و فردا کردنها و از کار گریختن در ایران به این هرزگی حکماً نمیتوان سلطنت کرد».
اما شاه جوان به اقتداری که برای تثبیت و نظم پادشاهیاش تا آن اندازه لازم بود مانند اسلافش حسادت کرد، به تعبیر کرزن؛ امیرکبیر قربانی دسیسههای درباری و مشمول اغراض حسادتآمیز پادشاه جوان، که دیگران برانگیخته بودند، گردید».
اوج تحریک حسادت شاه، در سفر به اصفهان بود. احترامات مبالغهآمیزی که پذیرهکنندگان به امیر به عمل آوردند، تذکر رقبای امیر را به شاه به دنبال دارد که اقتدار امیر او را در درجه دوم اهمیت قرار داده است. این سفر و حوادث آن تأثیر زیادی بر روحیه ناصرالدینشاه داشت و ناصرالدینشاه که تا آن زمان اتابک» خود را دوست داشت نسبت به وی بدبین شد، اما هنوز خدمات امیر بر این حسادت شاهانه میچربید. به همین دلیل دشمنان، آخرین برگ برنده را برای تحریک دشمنی شاه رو کردند و آن رقیب تراشیدن برای شاه و شائبه همکاری صدراعظم با وی بود.
عباسمیرزای سوم و ملکآرای بعدی برادر دوازدهساله شاه از همسر سوگلی محمدشاه، یعنی خدیجه بود که مهربانی محمدشاه قاجار به او همواره حسادت مهدعلیا و ناصرالدینشاه را برمیانگیخت. نکته جالب ماجرا این بود که در آغاز سفر، خود امیرکبیر با این استدلال که عباسمیرزا عذر از سفر میآورد و خیال دارد در تهران بماند و فساد برپا کند» برخلاف مهد علیا تأکید بر به همراه بودن وی به اصفهان داشت. اما حقیقت این بود که عباسمیرزای نوجوان به دلیل آزارهایی که دیده بود عامدانه به امیر نزدیک شده بود تا اندکی از رنجهای دشمنانش که با هدایت مهدعلیا انجام میشد بکاهد.
خود عباسمیرزا سالها بعد در این باره مینویسد: چون دیدم امیر مرد سختی است. بنای مماشات تملقات متداوله ایران را با او گذاشتم، . امیرنظام به جهت این پادشاه و اهل ایران بسیار خیرخواه و صادق بود.و با من خصوصیتی نداشت».
این حربه سرانجام کارگر افتاد و امیر عزل گردید. نکته عجیب ماجرا این است که عزل امیر نوعی خوشحالی عمومی را با خود به همراه داشت، چرا که افرادی که جلوی ی آنها گرفته شده بود، بسیار زیاد بودند، به تعبیر گوبینو ملت شبیه به گروهی شاگرد مدرسهای شیطان و جنجالی بود که از دست معلم سختگیری خلاص شده بود».
شاه که عملاً هیچ خیانتی از وی ندیده بود، پس از فروکش کردن حسادتها و توهمهای معمول شاهانه در بحرانهایی که دست گرهگشای امیر را لازم میدید، با حسرت از فقدان وی یاد میکرد و بارها نزد اطرافیان با جمله حیف اگر امیر بود.» حسرت خود را ابراز میکرد، شاید به همین دلیل بود که دستور داده بود مسجدی به یاد او بسازند.
منبع: موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران
امیر کبیر مرد بزرگی است که خدمات بسیاری را به ایران کرده است ، خیلی ها دوست دارند بدانند این مرد بزرگ به چه صورت بوده است.
از امیر کبیر داستان های بسیاری شنیدید و نام او بر تارک تاریخ ایران به روشنی می درخشد اما شاید عکس هایی که از او دیده باشید طرح های ذهنی یا عکس واقعی او نباشد اما عکسی گرفته شده توسط ارنست هولستر هست که منتسب بدین مرد بزرگ می باشد.
در ادامه برخی از نقاط برجسته دوران زندگی وی را مرور کنید:
سه ماموریتی که از محمدتقی دیپلماتی برجسته ساخت
میرزا تقی خان قبل از صدارت منشی دستگاه قائم مقام بود و در این مدت به سه مأموریت مهم ی به روسیه، ایروان و به عثمانی رفت.
مسئولیت وی در قضیه ارزنه الروم بود و درایتش از وی دیپلماتی کارکشته ساخت. چنانچه در این قرار داد که روس و انگلیس همواره به دنبال زیان ایران و نفع عثمانی بودند کوتاه نیامد.
سرسپردگی و علاقه امیر به کشور تا به آنجا بود که وقتی به زیان ایران بود از محمدشاه هم پیروی نمیکرد تا برسد به روس و انگلیس و همه اقداماتش برای سربلندی ایران بود.
دارالفنون سنگ بنای آموزش مدرن ایرانی
حاصل مجموع آموختهها و دیدههای امیرکبیر از جهان، ایجاد دارالفنون بود آکادمی برای رشد علوم جهانی در پایتخت.
این مدرسه در هفت شعبه تأسیس شد و اولین مدرسه جدید ایران بود. در دارالفنون اصول علمی جدید و دانشهای مهندسی، پزشکی و فنون به جوانان آموزش داده میشد و بسیاری از معلمهای آن از اروپا و به ویژه از کشورهایی چون اتریش، اسپانیا، ایتالیا و فرانسه به کار گرفته شده بودند. پس از برکناری امیرکبیر، با وجود مخالفتهای میرزا آقاخان نوری، مدرسه کار خود را ادامه داد.
انتشار اولین رومه ایرانی
رومه وقایع اتفاقیه در سال سوم سلطنت ناصرالدینشاه، به دستور امیر کبیر برای جلوگیری از شایعه در ایران چاپ شد.
اولین شماره این رومه در ۱۸ بهمن ۱۲۲۹ خورشیدی به کوشش امیرکبیر منتشر شد.
سرسپردگی و علاقه امیر به کشور تا به آنجا بود که وقتی به زیان ایران بود از محمدشاه هم پیروی نمیکرد تا برسد به روس و انگلیس و همه اقداماتش برای سربلندی ایران بود
به دستور امیرکبیر اشتراک این رومه برای هر یک از افرادی که از دستگاه دولتی بیش از ۲۰۰ تومان حقوق میگرفتند اجباری بود.
در این رومه، اخبار داخلی شامل خبرهای مربوط به دربار، عزل و نصبها، اعطای مقامها، نشانها و امتیازات چاپ میشد. چاپ اخبار رویدادهای شهرهای ایران، اخبار مربوط به کشورهای اروپایی و صفحه حوادث از بخشهای مختلف این رومه بود.
رسیدگی به وضع مالی و مبارزه با فساد اقتصادی
امیرکبیر در دوران صدراعظمی خود با رشوه خواری به مبارزه خاست. او دستور داد دریافتیهای بیحساب و قطع مواجب بیجهتی که از دستگاههای دولتی میگرفتند؛ قطع شود.
وی حقوق شاه را کاهش داد و ماهانه به دوهزار تومان رسانید و قرار گذاشت که هر ماه به او کارسازی کنند.
امیرمواجب بیحسابی که حاج میرزا آقاسی برقرار کرده بود، قطع کرد و سروسامانی به قوانین مالیاتی داد و صورت عواید و مخارج آن را تعدیل کرد.
او برای ماموران دولتی حقوق ثابت تعیین کرد تا فعالیت سالمی داشته باشند.
وی در اقدامی دیگر القاب و عناوین فرمایشی را موجب زیانهای اجتماعی میدانست و در نامیدن دیگران به گفتن واژه جناب اکتفا میکرد، حتی نسبت به مقام صدارت.
مقابله با خرافات ضد دینی و قمه زنی
در حالیکه اکنون قمه زنیها سوژه داغ رسانههای بیگانه برای زیر سوال بردن اساس اسلام و مسلمانان است امیر کبیر در دوران صدارت خود با این رسم نادرست و غیر دینی مقابله کرد و بدون تردید اولین کسی که مقابله با این نوع خرافات را در تاریخ ایران به نام خود به ثبت رساند امیر کبیر بود.
امیر امور روضه خوانی را سامان داد و مخالف خرافات دینی در جامعه بود. وی دستور داد که رسم قمهکشی و لوطیبازی از شهرها و راهها برداشته شود و حمل اسلحه سرد و گرم ممنوع شد.
ساماندهی ارتش
از دیگر اقدامات امیر کبیر در دوران خود ساماندهی امور ارتش کشور بود. تاریخ مینویسد: امیرکبیر، مشق و دروس ارتشیان و تسلیحات آنها و برکشیدن صاحبمنصبان بیطرف و نهادن شغل و سمت در مقابل افراد و حذف مشاغل بیفایده در نظام سازمانی را پایهگذاری کرد.
رسم بخشیدن مناصب بیشغل را برانداخت و معیار ترفیع صاحبمنصبان، شایستگی ایشان گشت. مهماتسازی در زمان او رشد کرد و توپریزی و باروتسازی تبریز دوباره رونق گرفت. وضع لباس ارتش مرتب و منظم شد. به دستور وی لباس سربازان از پارچه ایرانی بود.
مقابله امیر با بهائیت و تجزیه ایران
امیر به همان اندازه که یا خرافه پرستی مخالف بود نسبت به ایجاد فرقههای گمراه کننده از اصل دین و اسلام مخالف بود. وی با وجود حمایتهای بیگانگان به خصوص انگلیس از فرقه باب که همان بهائیت امروز است فرمان قتل علی محمد باب را داد.
به دستور امیرکبیر، باب که در قلعه چهریق آذربایجان زندانی بود، در تبریز تیرباران شد. امیر همچنین در دوران صدارت خود با تجزیه طلبی ایران مقابله میکرد.
امیر از بی سوادی مردم در رنج بود و آن را عاملی برای عقب نگهداشتن ایران از پیشرفت میدانست و 39 ماه صدارت خود را صرف کار برای مردم ایران کرد.
بیش از اینکه شاهزادگان قجری دوستدار امیر باشند مردم او را دوست میداشتند و او را از خود میدانستند و همین عوامل باعث بروز حسادتهایی در اطرافیان شد و نسخه امیر را پیچاند و شهادت فرزندی لایق دیگری از این مرز و بوم را رقم زد.
هراس از اقدامات راهگشای امیر در توسعه ایران به حدی بود که مزدوران داخلی و دستهای خارجی برای کشتن وی متحد شدند.
تاریخ روایت میکند، در ابتدا حسادت امثال میرزا آقاخان نوری و دسایس او همراه با مهدعلیا علیه امیرکبیر در شاه اثری نکرد و ازدواج امیرکبیر تنی ناصرالدین شاه یعنی عزت الدوله اوضاع را کمی به نفع امیرکبیر آرام کرد.
با این حال از آن رو که اصلاحات امیرکبیر، مخالف منافع درباریان و اربابان خارجی بود. سرانجام با اغوای شاه توسط درباریان و اطرافیان و تحریک بیگانگان، امیرکبیر از صدارت عزل و به حکومت کاشان منصوب شد. در حقیقت کاشان تبعیدگاه مردی بود که کمر به خدمت بسته بود.
در این زمان عناصر داخلی و خارجی که در دوره صدارت امیر به کمین او نشسته بودند دست به دست هم دادند و حکم قتل او را از شاه بی کفایت گرفتند.
کالبد امیر را ابتدا در همان کاشان دفن کردند اما به اصرار همسرش عزت الدوله جسد او را چند ماه بعد به کربلا حمل کردند و در اتاقى که در آن به سوى صحن امام حسین(ع) باز مى شود به خاک سپردند
حاج علی خان حاجب الدوله با اینکه امیرکبیر مهربانیهای بسیار به او کرده بود، مامور اجرای فرمان قتل شد.
سرانجام امیرکبیر در ۲۰ دی ۱۲۳۰ (برابر با ۱۰ ژانویه ۱۸۵۲ میلادی) در حمام فین کاشان با بریدن رگ دستهایش به شهادت رسید.
کالبد امیر را ابتدا در همان کاشان دفن کردند اما به اصرار همسرش عزت الدوله جسد او را چند ماه بعد به کربلا حمل کردند و در اتاقى که در آن به سوى صحن امام حسین(ع) باز مى شود به خاک سپردند.
هدیه امام حسین(ع) به امیر کبیر
یکی از روایتهای جالب در مورد شهادت امیر این است که آیت الله محمدعلی اراکی بازگو میکند ومی گوید که در خواب امیرکبیر را دیده است که جایگاه رفیعی در عالم برزخ داشته است. سبب آن را میپرسد و امیر پاسخ میدهد :"با اشک گفت: آنگاه که رگ دو دستم را در حمام فین کاشان زدند؛ چون خون از بدنم میرفت تشنگی بر من غلبه کرد سر چرخاندم تا بگویم قدری آبم دهید؛ ناگهان به خود گفتم میرزا تقی خان! دو تا رگ بریدند این همه تشنگی! پس چه کشید پسر فاطمه؟ او که از سر تا به پایش زخم شمشیر و نیزه و تیر بود! از عطش حسین حیا کردم، لب به آب خواستن باز نکردم و اشک در دیدگانم جمع شد آن لحظه که صورتم بر خاک گذاشتند امام حسین علیه السلام آمد و گفت به یاد تشنگی ما ادب کردی و اشک ریختی؛ آب ننوشیدی این هدیه ما در برزخ، باشد تا در قیامت جبران کنیم.
گرچه پس از مرگ امیر، ناصرالدین شاه پشیمان شد اما این امر سودی به حال خود و ملت نداشت و مرگ امیر به فرصتی تازهای برای فاسدان و بیگانه پرستان برای دست اندازی بیشتر به داراییهای کشور تبدیل شد.
اکنون کتابهای متعدد و فیلمهای شایستهای در مورد امیرکبیر نوشته و ساخته شده است.
با پیروزی انقلاب اسلامی خدمات امیر کبیر بیش از هر زمانی معرفی میشود، انقلابی که پای در راه مردانی گذاشته که سودایی جز خدمت نداشتند.
فراوری: رضوانی
بخش تاریخ ایران و جهان تبیان
• تأسیس مدرسه دارالفنون: مدرسه دارالفنون در زمان صدارت امیرکبیر، در هفت شعبه تأسیس شد و اولین مدرسه جدید ایران بود. شاهزادههای قاجار نخستین دانشجویان دارالفنون بودند. در دارالفنون اصول علمی جدید و دانشهای مهندسی، پزشکی و فنون به جوانان آموزش داده میشد و بسیاری از معلمهاب آن از اروپا و به ویژه از کشورهایی چون اتریش، اسپانیا، ایتالیا و فرانسه به کار گرفته شده بودند. پس از برکناری امیرکبیر، با وجود مخالفتهای میرزا آقاخان نوری، مدرسه کار خود را ادامه داد.
• انتشار رومه وقایع اتفاقیه: اولین شماره رومه وقایع اتفاقیه در سال سوم سلطنت ناصرالدینشاه قاجار در بهمن 1229خورشیدی (برابر با 7 فوریه 51 میلادی) و به کوشش امیرکبیر منتشر شد. به دستور امیرکبیر اشتراک این رومه برای هر یک از افرادی که از دستگاه دولتی بیش از 200 تومان حقوق میگرفتند اجباری بود. در این رومه، اخبار داخلی شامل خبرهای مربوط به دربار، عزل و نصبها، اعطای مقامها، نشانها و امتیازات چاپ میشد. در برخی شمارهها نیز اخبار رویدادهای شهرهای ایران به چاپ میرسید. در بخش اخبار خارجی، اخبار مربوط به کشورهای اروپایی به چاپ میرسید. همچنین این رومه دارای صفحه حوادث نیز بود.
• رسیدگی به وضع مالیه: امیرکبیر در دوران صدراعظمی خود با رشوه خواری به مبارزه خاست. او دستور داد دریافتیهای بیحساب و قطع مواجب بیجهتی که از دستگاههای دولتی میگرفتند؛ قطع شود. وی حقوق شاه را کاهش داد و ماهانه به دوهزار تومان رسانید و قرار گذاشت که هر ماه به او کارسازی کنند. وی مواجب بیحسابی که حاج میرزا آقاسی برقرار کرده بود، قطع کرد. وی سروسامانی به قوانین مالیاتی داد و صورت عواید و مخارج آن را تعدیل کرد. تیولدارانی که حق دیوان را نمیدادند، امیر تیول آنها را ضبط کرد. او همچنین برای ماموران دولتی حقوق ثابت تعیین کرد.
• اصلاحات اجتماعی: امیرکبیر، دستور داد که رسم قمهکشی و لوطیبازی از شهرها و راهها برداشته شود. وی حمل اسلحه سرد و گرم را ممنوع کرد. وی قاعده بستنشینی را لغو کرد.
امیرکبیر، دستور داد که باب که در قلعه چهریق آذربایجان زندانی بود؛ در تبریز تیرباران شد
• سر و سامان دادن به ارتش: امیرکبیر، مشق و دروس ارتشیان و تسلیحات آنها و برکشیدن صاحبمنصبان بیطرف و نهادن شغل و سمت در مقابل افراد و حذف مشاغل بیفایده در نظام سازمانی را پایهگذاری کرد. رسم بخشیدن مناصب بیشغل را برانداخت و معیار ترفیع صاحبمنصبان، شایستگی ایشان گشت. مهماتسازی در زمان او رشد کرد و توپریزی و باروتسازی تبریز دوباره رونق گرفت. وضع لباس ارتش مرتب و منظم شد. به دستور وی لباس سربازان از پارچه ایرانی بود.
• اصلاح ت خارجی: امیرکبیر، دستگاه وزارت امور خارجه را توسعه داد. تأسیس سفارتخانههای دائمی در لندن و سنپترزبورگ، ایجاد کنسولگری در بمبئی، عثمانی و قفقاز؛ تربیت کادر برای وزارت امور خارجه و تنظیم دفتر اسناد ی از کارهای اوست.
• اصلاحات مذهبی: امیرکبیر، در پی منع قمهزنی و اصلاح امور روضهخوانی برآمد. وی نسبت به علمای مذهبی با احترام خاصی برخورد میکرد، با این حال میرزا ابوالقاسم امام جمعه تهران، از جمله ونی بود که به شدت به مخالفت با امیرکبیر برخاست و بسیاری از ون دیگر نیز به همراهی با او برخاستند.
• حذف القاب و عناوین: امیرکبیر، القاب و عناوین فرمایشی را موجب زیانهای اجتماعی میدانست و در نامیدن دیگران به گفتن واژه "جناب" اکتفا میکرد، حتی نسبت به مقام صدارت.
• فرمان قتل سیدعلی محمد باب: امیرکبیر، دستور داد که باب که در قلعه چهریق آذربایجان زندانی بود؛ در تبریز تیرباران شد.
• فرمان قتل سالار پسر آصفالدوله: سالار والی خراسان که طرفدار تجزیهطلبی و جدایی خاک خراسان از ایران بود، در زمان ناصرالدینشاه شورش کرد. امیرکبیر، سپاهیانی را به خراسان فرستاد و آنان را سرکوب کرد.
درباره این سایت